سفرنامه و عیدانه 92
سفرنامه نوروز 92
روز 28 اسفند ماه حدود ساعت 10 صبح به همراه بابا مهدی و خاله سیما و آریا جونی و عمو رضا راهی سفر به مقصد کرمان شدیم...
در راه کلی با آریا شیطنت کردی.... و از بودن با آریا لذت میبردی و یک جورایی برات یک مدل و الگو شده بود هر کاری میکرد سریع تو هم پشتش انجام میدادی...در مسیر هم هر جایی ماشین پلیس میدیدی چشمات گرد میشد و مرتب میگفتی پئیس پئیس... فدای این شیرین زبونیهات بشم...
حدود ساعت 10 شب به کرمان رسیدیم و با استقبال گرم پدر و مادرم روبرو شدم... آغوش مهربانی هاشون همیشه برایمان باز بوده و هست... چقدر بودن در کنار خانواده آرامش بخش هست...
روز 29 اسفند از یک بازارچه سنتی در یخدان مویدی (یکی از جاهای دیدنی کرمان) که به پا کرده بودند دیدن کردیم...
شب 29 اسفند هم چهارشنبه سوری بود... که در حیاط خانه از روی آتیش پریدیم و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت..
علی و آتیش چهارشنبه سوری
روز 30 اسفند همگی به غیر از مامان و بابا با ماشین گشتی تو خیابون زدیم و ظهر به خانه برگشتیم...
ساعت حدود 2 و نیم تحویل سال بود که ما مشغول خوردن ناهار بودیم البته آخرای ناهار بود و من مشغول پاک کردن سفره ناهار که سال تحویل شد..
سال 1392 مبارک باد... هوراااااااااااااااااااااااا
عکس سفره هفت سین خونه مامان پروین که سریع و سیر به خاطره علی جونی جمع شد...
علی و آریا عصر روز 30 اسفند بعد از سال تحویل
روز اول فرودین همگی با هم به باغ شازده ماهان رفتیم... هوا سرد و بارانی بود... اما با این حال خیلی خیلی خوش گذشت... و خاطره این روز همیشه در ذهنم باقی میماند..
عکسها و بقیه سفرنامه در ادامه مطلب...
روز دوم فروردین هم بارندگی شدید و تگرگ های زیاد نتوانست ما را در خانه نگه دارد و ما حدود ساعت 11 ظهر از منزل خارج شدیم... اول سری به مزار پدر و مادر ( پدرم) زدیم و فاتحه ای خواندیم و در سال جدید به رفتن به سر مزارشان آنها را هم یاد کردیم..
دوباره راهی ماهان شدیم و اول به باغ متولی باشیم رفتیم اما به علت سرما و بارندگی نتونیستیم در آلاچیق های وسط باغ بشینیم و ناهار بخوریم...
سپس به یک مکان سر بسته دنج رفتیم و ناهار خوردیم... علی هم کلی شیطنت می کرد...
بعد از ناهار در راه برگشت به کرمان به همراه خاله سیماو عمو رضا و بابا مهدی پینت بال بازی کردیم که خیلی خیلی حال دادو بهمون خوش گذشت..
همون روز 2 فروردین به علت سرمای شدید علی سرما خورد به خاطر اینکه مرتب دوست داشت به حیاط منزل برود و سر حوض با ماهی ها بازی کند....
روز سوم و چهارم فروردین هم با بابا مهدی به بازار کرمان رفتیم و کلی خرید کردیم...
در کل سفر خوبی بود و در نهایت خانواده سه نفره همگی با هم سرما خوردیم...
عکسهای باغ شازده ماهان...
ورودی باغ شازده ماهان علی کلی با ماشین ها یا به قول خودش قانقان بازی کرد..
عاشق این نگاهتم خوشگلکم
اینجا دستش رو زده به آب حوضچه و دستش یخ کرده..
اینچا هم پسرک شیطون قلیون میخواست و مرتب میگفت آتیش آتیش
علی و بابا در حمام سنتی در باغ شازده
عکسهای علی با حاجی فیروز
اینجا علی و حاجی فیروز کلاهاشونو با هم عوض کردند..
علی
عکس خانوادگی
علی در باغ متولی باشی ماهان
علی و آریا در حیاط منزل مامان پروین در حال دوچرخه سواری
علی سر سفره هفت سین مادر جون