دومین سفر علی آقا (کرمان)
عزیزم اواسط ماه مبارک رمضان سال 90 بود که من تصمیم گرفتم شما را به شهر کرمان یعنی زادگاه خودم ببرم در این سفر مامان پروین و آریا هم ما را همراهی کردند اولین شب در قطار شما خیلی ترسیده بودی آخه صدای قطار زیاد بود و محیط اونجا واسه شما آشنا نبود شما شروع به گریه کردن کردی تا اینکه بردمت پیش دکتر قطار, دکتر یکم بهت شربت دیفن هیدرامین داد و من بعد بردمت تو رستوران قطار اونجا شما کمی آروم شدی و خوابت برد و تا صبح خوابیدی صبح وقتی که به کرمان رسیدیم بابا حسین و مامان پروین جلوی شما گوسفند قربانی کردند (آخه رسم دارند) خلاصه 20 روز کرمان بودیم خیلی بهمون خوش گذشت تقریباً هر روز با عمه فاطمه من و سحر و آرزو (دختر عمه های من)...