علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

سیزده بدر 92

1392/1/20 19:41
نویسنده : مامان علی
1,378 بازدید
اشتراک گذاری

سیزده بدر امسال هم از راه رسید و با همه خوبیها و خوشیهاش تموم شد...

سیزده بدر امسال همراه با خاله فروز ( خاله خودم) و خاله ساقی و خاله سیما (خاله های علی) حدود ساعت 1 بعد از ظهر به پارک آب و آتش رفتیم و تا حدود ساعت 7 بعد از ظهر در پارک بودیم....

روز خیلی خوبی بود... کلی بازی کردیم من جمله منچ، هفت سنگ و ...

کلی دور دریاچه های کوچک با علی جونی راه رفتیم و علی کلی ذوق کرد... وقتی آب وسط دریاچه بهش پاشیده میشد کلی میخندید... کلی با اردک ها بازی کرد...

 

علی و باباش آماده رفتن به پارک آب و آتش

علی و بابا مهدی

 

علی در حال تماشای اردک های دریاچه

علی در حال دیدن اردک ها

 

علی در حال ذوق کردن و دست زدن

علی در حال ذوقیدن

علی تنبل اصلا راه نمی رودو مدام بغل باباشه

علی و باباش 12

علی و باباش 13

بای بایبای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

ame zeinab
25 فروردین 92 18:13
قربونت برم من با اون ژستات اگه فقط راهم بری که بابا مامان کمرشون درد نگیره عالی میشه
مرجان مامان رادین
26 فروردین 92 10:33
پدر و پسر کلاهشون یک مدله ؟ حسابی با هم کیف میکنن دیگه. رادین هم وقتی میاد بیرون اصلاً راه نمیره و فقط بغل میخواد. از دست این بچه های تنبل.


آره عزیزم با هم کلاهاشونو ست کردند...
پس فقط راه نرفتن مشکل من نیست!
مامان طاها
26 فروردین 92 13:38
معلومه که حسابی بهتون خوش گذشته. ان شا الله که همیشه خوش باشین. ببین این پسر خوشگل چه کیفی میکنه. هزار ماشاالله. مامانی از طرف من محکم محکم ببوسش.
مامان یلدا و سروش
26 فروردین 92 14:44
معلومه که حسابی سیزده بدرتون بهتون خوش گذشته... امیدوارم همیشه شاد باشی عزیزم

فاطمه
26 فروردین 92 16:24
عزیزم ان شاالله جمع خانوادتون همیشه شاد و سلامت باشه.
hani mamane samyar
26 فروردین 92 17:42
به به چقدر خوش گذشته به علی جونیمون ان شاءا... همیشه خوب و خوش و سر حال و سلامت باشه قربونه اون ذوق کردناش ... جیگر طلا
ela
27 فروردین 92 6:51
فدات بشم با اون دستاي كوچولوت ذوق ميكني. هميشه خوش باشين.
شبنم
27 فروردین 92 7:06
سيزده خوبي بود ه يبراي علي ملوس باحال نشسته داره اردكها رو مي بينه
هدی مامان مبین
27 فروردین 92 15:53
غم و غصه هات به در علی جونی مبین هم دلش نخواد راه نمیره....خیلی تنبلن...هههه
M
27 فروردین 92 19:15
منم موتوووووووور
علی کوچولو از من به تو نصیحت نرو بغل بابایی خودت راه برو بعدم فرررررررررررار بقیه هم نفس زنون ب دنبالت اینجوری بیشتر حال میده
تجربه دارم که میگم


ای شیطون ناقلا...

داريوش
28 فروردین 92 13:29
سلام چقدر ناراحت شدم كه پاش سوخته انشالله زود خوب ميشه انشاءاله سایه بابا ومامانش بالاي سرش باشه چقدر نازه خدا نگهدارش باشه

ممنون

خاطره مامان بردیا
30 فروردین 92 20:31
عکس اولی که روی موتوره خیلی قیافه اش باحاله بردیا هم بیرون تنبله و دوست داره بغل باشه بیشتر