واکسن 4 ماهگی
علی جونم واسه واکسن ٤ ماهگی خیلی اذیت شدی
صبح روز پنجم شهریور ماه زمانیکه کرمان بودیم قرار بود شما رو واسه واکسن ببریم وقتی داشتم لباساتو می پوشیدم کلی برام خندیدی فکر کردی می خوام ببرمت بیرون اما نمی دونستی داری میری واکسن بزنی عمه و آرزو جان ( دختر عمه من) آمدند و ٣ تایی با هم به مرکز بهداشت رفتیم
اما قبل از واکسن من و آریا (پسر خالت) کلی گریه کردیم آخه دلم نمی خواست صدای گریه ات را بشنوم اما چون برای سلامتیت بود باید می زدیم )کاش می شد واکسناتو خودم می زدم .
وقتی وارد درمانگاه یا همون مرکز بهداشت شدیم اول قد شما را گرفتند قد شما ٦٧ بود اما نتونستند وزن شما را بگیرند آخه وزنشان شکسته بود
بعد عمه شما رو به اتاق واکسن برد من دلم نیومد واکسن زدن شما را ببینم بعد از اینکه صدای جیغ و گریه اومد فهمیدم که...........
ولی بعد از زدن واکسنت اومدی تو بغلم و آروم شدی و تا خونه خواب بودی
اما شما به مدت ٣ روز تب کردی و حال نداشتی و مامان پروین مدام شما رو پاشویه میداد و استامینوفن بهت می دادیم
اما بالاخره گذشت....
علی بعد از زدن واکسن 4 ماهگی