علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

خرابکاریهای خرابکار کوچولو

1392/6/27 11:04
نویسنده : مامان علی
1,386 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روزهای قشنگ کودکی کودکم که داره به سرعت میگذره و فقط از این لحظه ها خاطراتی در ذهن یک مادر و چند تا عکس و نوشته در این دنیای مجازی باقی میمونه ... این روزها کودک دو ساله ام غرق شور و شیطونی هست... این روزها کودک دو ساله ام در حال کشف همه چیز هست.... این روزها کودک دو ساله ام خرابکاریهایی از جنس سنش میکنه که دل مادرش یهو فرو میریزد و از ترس می لرزد .. اما کودک باز هم تشنه کشف کردن هست که ما ادم بزرگها اسمشو خرابکاری و شیطنت میزاریم....چشمک

 

یک روز در آشپزخانه مشغول نظافت و آشپزی بودم که دیدم صدایی از وروجک خونه در نمیاد ..هر چی صداش کردم جواب نداد.. داخل اتاق رفتم و با دیدن صحنه ای دلم هری ریخت ... دیدم سرتاسر صورت و دست و پای پسرک قرمزه ... اولش فکر کردم خونه... اما دیدم تمام فرش و موکت و دیوار هم قرمزه... ناگهان متوجه خودکار قرمزی شدم که بهش داده بودم تا نقاشی کنه... تمام جوهر خودکار رو خالی کرده بود.. نمیدونم چطوری اما خالی کرده بود....عصبانیکلافه

علی با سر و صورت جوهری اونم از نوع قرمزعصبانی

220

221

اینجا دعواش کردم با چشمهای پر از اشک داره تی وی میبینه..نیشخند

222

بقیه خرابکاریها در ادامه مطلبهورا

کلا عاشق مداد رنگی و خودکار هستی... یعنی یک جورایی عاشق نقاشی کشیدن هستی.. مرتب راه میری از من رنگی میخواهی یا خودکار می خواهی... حالا دفتر نقاشیت شامل در.. دیوار.. کمد... تی وی... یخچال.. کابینت... لباس .. روتختی و .. هست.. جای سالم تو خونه نداریم... همه جا خط خطی هست یا شکلهای کوبیسم.... حالا من مادر با شما وروجک دو ساله چه کنم... 

تعطیلی روز دوم عید فطر بود که با بابا مهدی تصمیم گرفتیم که بعد از 3 سال تئاتر بریم.. گفتیم دیگه علی آقا بزرگ شده و میشینه... بلیت تئاتر مرسی دیوونه رو تهیه کردیم و با کلی خوشحالی وارد سالن شدیم... تئاتر داری دو سانس یک ساعت و نیمه و یک ساعته بود.. سانس اول رو با کلی پاپ کورن و پفک و ساندویچ مشغول شدی و گهگاهی از خنده ما میخندیدی و دست میزدی بعد از استراحت کوتاه سانس دوم شروع شد چند دقیقه اول هم آروم نشستی و تماشا کردی اما دیگه تحملت تموم شده بود و شروع کردی به آتیش سوزوندن و مدام سر و صدا میکردی و از روی پای بابات بلند میشدی ... بابا مهدی هم برای اینکه بقیه تماشاچی ها اذیت نشن خودشو از دیدن بقیه تئاتر محروم کرد و بیرون بردت... اما به این نتیجه رسیدیم که حالا حالاها باید از خوشگذرونیهای این چنینی دست بکشیم

علی قبل از ورود به سالن تئاتر

223

علی موقع برگشت سرحال تر از رفتن

224

روز 22مرداد در منزلمان یک مجلس دعای زنانه برگزار کردم... خانم جلسه ای و میهمانها آمده بودند و مشغول دعا خوندن بودیم... که دیدم علی هی میره تو اتاق خواب ما و بعد از مدتی برمیگرده... دفعه اول رفت و اومد تمام بدنش بوی ادکلن میداد.. دفع دوم که رفت و اومد دیدم به صورتش کرم زده.. دفعه سوم رفت و طول کشید .. نگران شدم وقتی داخل اتاق شدم دیدم کرم پادرد و کمردرد با اون بوی بدش رو میزنه به دستش و بعد میریزه روی سرش به خیال خودش داره ژل میزنه.. صحنه خیلی خیلی بدی بود... مجبور شدم جلوی مهمان ها سر علی رو زیر شیر آشپزخونه بشورم آخه نمیشد که با وجود این همه مهمان علی رو ببرم حمام.. بعد از اینکه سرش رو شستسم با کلی گریه خوابیدکلافهکلافه

موهاش بعد از شستن هم صاف نمیشد و بالا ایستاده بود...نیشخند

226

چند شب پیش هم خدا خیلی خیلی بهمون رحم کرد.. من سر نماز بودم و همسری از سرکار اومده بود و  چون خسته بود خوابید ناگهان دیدم صدای مهیب افتادن جسمی اومد و بعد هم گریه پسرک... نمازمو شکستم دیدم پسرک تی وی رو انداخته روی خودش و گریه میکنه .. من فقط جیغ میزدم وتنها کاری که می تونستم با این شرایطم انجام بدم رفتم تی وی رو از روی پاهاش بلند کردم.. آقای پدر با جیغ های من از خواب بیدار شد و اومد تی وی رو بلند کرد و گذاشت سر جاش.. اما خدا خیلی خیلی بهمون رحم کردعصبانیکلافهعصبانی

اما خوشبختانه وروجک خونه چیزیش نشده بود و فقط من مادر داشتم سکته میکردم

خدایا فرشته هامو به خودت میسپارم.. خودت هواشونو داشته باش..لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (22)

مرجان
28 شهریور 92 8:08
هی وای من..... علی جوونی معلومه که حسابی از کارهاش لذت برده ، توی عکس دومی هم مثل یه متهم عکس انداخته. سپیده جون چجوری تونستی اثر جوهر رو پاک کنی ؟
ما هم یه چیزی از علی جوونی یاد گرفتیما ، پس موندگاری کرم پادرد از ژل مو بیشتره.
خدا همه بچه ها رو صحیح و سلامت نگه داره که از این شیطنت ها توی تموم خونه هایی که بچه کوچیک دارن پیش میاد.

مرجان جون اثر جوهر پاک نشد که نشد... میخوام بعد از اینکه علی رو از پوشک گرفتم فرشهامو بدم قالیشویی امیدوارم که پاک بشند
خدایی موندگاریش از ژل بیشتر بود
واسه دعای قشنگت هزار بار آمین
مامان آنیل
28 شهریور 92 17:54
واه واه علی خان شما دیگه بزرگ شدی انقد این مامانی رو با این وضعش اذیت نکن گل پسر
یه پیشنهاد راجع به نقاشی رو در و دیوار دارم آخه تو فامیلمون هم همچین موردی داشتیم اونا گذاشتن تا دل سیر بچه اشون این کارارو بکنه و بعد از مدتی که از سرش افتاد خونه رو دادن رنگ حالا بچه اونا کل خونه رو اونطوری میکرد شما دیگه اجازه ندین بیرون از اتاقش این کارو بکنه

مرسی گلم از پیشنهادت اما علی اصلا تو اتاق خودش نقاشی نمیکشه از همه جا مرتب تره... اما خدایی خیلی شیطون شده... خونه ما نیاز به رنگ و نظافت و شستشو اساسی داره
سمیرا مامان آنیتا
29 شهریور 92 12:27
وای موهاش با کرم پادرد چقدر شیک شده
یعنی از دست این بچه ها با این کاراشون خدائیش .. آدم میمونه غش غش بخنده یا دو دستی بکوبه تو سرش و زار زار گریه کنه

والا آدم هم گریه اش میگیره و هم خنده اش...
خدایی ما مادرها از دست این وروجکها دیوونه نشیم شانس آوردیم
متین
29 شهریور 92 16:30
واااااااااااااااااااااااااااااای علی جون چیکار کردی
افرین به تو مامان با حوصله تازه رفتی دوربین رو هم اوردی عکس گرفتی
من بودم کلمو میزدم به سقف
واقعا خیلی صببوری
خوب کردی عکس گرفتی که بزرگ شد ببینه چه اتیشایی سوزونده هم خودش هم زنش
راستی تا چند روز جوهری بود
ببوسش این علی شیطونو

عکس گرفتم تا بعدها ببینه که چه بلایی سر مامانش آورده... عزیزم هنوز هم تمام فرشها و دیوارها جوهریه و پاک نشده
M
30 شهریور 92 1:27
ووووووووووووی قلبم
منم یه لحظه فک کردم سر و صورتش خونیه
علی؟ جوهر خودکار رو چه جوری درآوردی؟
به منم یاد میدی؟؟؟
حالا جوهر خودکار رو بی خیال...
تی وی رو چه جوری انداختی؟
خدا رو شکر سالمه

کنجد چطوره؟

نمیدونی که من از دست این وروجک شیطون چی می کشم..
منم در تعجبم که این نیم وجبی چطور این کارها رو میکنه
هیراد و عمه لیلاش
30 شهریور 92 7:55
فدات بشم خاله جون با تموم شیطنتهات
ولی شیطنت اخریه قلب منو هم از جا کند
انشالله فقط خدا مراقب سلامتی تو و همه کوچولوهای دیگه باشه
دوستت دارم عزیز دلم

خدا نکنه عزیز دلمممممم
ببین من مادر چی کشیدم وقتی گریه بچمو با این صحنه دیدم.. قلبم یخ زد
مامان ساجده
30 شهریور 92 10:16
قربونت برم وروجك اين چه كاريه كردي خودمونيما خوب براي مامانت كار در مياريا
ولي واقعا آخرين خرابكاريت خييييييلي وحشتناك بود من كه مو به تنم سيخ شد شما چي كشيدي ماماني
انشاالله هميشه تنت سالم باشه علي جونم
ماماني ي ذره بيشتر مراقب خودت و اون كوچولوي تو دلتم باش با اين هولايي كه ميكني اون طفلي هم اذيت ميشه و بعدا دچار مشكل ميشه

مرسی ساجده جون
دلم برای کنجد تو دلیم میسوزه آخه سر بارداری علی تو ناز و نعمت و آسایش بودم اما سر این فسقلی کلی دچار استرس شدم... من مراقبم اما علی نههههههههه
خاطره مامان بردیا
30 شهریور 92 13:07
وای سپیده اون جوهر قرمزه چه کرده؟ من بودم کلی قاطی می کردم. فدای شم که این پسرک انقدر وروجک شده. عکسی که بغض کرده و داره تی وی می بینه خیلی دل آدم رو به رحم میاره. وروجکا هر کار می خوان می کنن وبعدشم قیافه اینطوری مظلوم می گیرن آدم دلش کباب شه

قیافه من اون لحظه دیدنی بود اما چکار میشه کرد... خیلی خیلی وروجک شده
گلی
30 شهریور 92 14:04
وووییییییییییی سپیددددددددد

چه وروجک شیطون بلاییه! خوبه باز بلا ملا سر خودش نیاورده! خخخخخخخخخخ. ولی باحاله ها

حالا دخملت حتماً آروم میشه (از دخترای این دوره و زمونه بعید میدونم!!!! )

گلی جون حتما ادامه مطلب رو نخوندی که میگی بلا سر خودش نیورده...
امیدوارم دخملم خانوم و آروم باشه
هدی مامان مبین
30 شهریور 92 16:35
علی گفتنیا رو همه گفتن
فقط بگم...خیلی خندیدم از دستت
اون کرم پادرد و زدنش به سرت....وای مبین خیلی از این کارا میکنه....کرم مالی میکنه عجیب!!!
اون جوهر قرمزه
دیشب مبین داشت همین تی وی برگردوندن تو رو تکرار میکرد...
خداااا دیدمش...یک جیغی زدم که فکر کنم ساختمون لرزید....
خدااااا تنشون سلامت...به ما هم صبر عطا کن

هدی جون یعنی یه کارایی میکنه که میگم بعید میدونم دو سالش باشه .. این کارها مال بچه های 4 - 5 ساله هست
واقعا خدا بهمون صبر بده..
دخترک
1 مهر 92 0:08

سلام سپید جونم
واقعا خونتون اومدن داره ها
دیوارای مزین
فرشای تمییییییز
کرمهای مختلف
ژل سر جدید با ماندگاری طولانی
تی وی سالم سلامت
از همه مهمتر یه پسرک شیطون جذذذااااااااااب
میگم از اون طرفم برین تئاتر؟
خدا صبرت بده خواهر

دیگه با این تفاسیری که خودت گفتی احتیاج بریم تئاتر
برام دعا کن
مامی یلدا و سروش
2 مهر 92 1:53
ای وای من علییییییییییییییییییییی
وای سپیده جون چی کشیدی با این وروجک. اونم با این وضعت
ولی خدا رو شکر در پی خرابکاری ها این پسرک شیطون آسیبی به خودش نرسید

دلم به حال خودم میسوزه..
اما واقعا خدا هم به من و هم به علی رحم کرد که چیزیش نشد
مامی یلدا و سروش
2 مهر 92 1:54
اون پماد جای ژل که اشتباهی گرفت رو تصور کردم ووی حالت رو شدید درک کردم. شدید


مامان حمید کوچولو
3 مهر 92 6:46
وای خدای من...
این چه کاریه که میکنی علی جون
ماشالا شیطونی هستیا...
سپیده جون پس حالا حالاها روزگار داری از دست این اقا

بله روزگاری داریمممممم
متین
4 مهر 92 11:56
دوست چهار فصلم پاییز بر وفق دلت پاییز زیبا و عروس فصل هاست برگ ریزان درخت و خواب ناز غنچه هاست خش خش برگ و نسیم باد را بی انتهاست هرچه خواهی آرزو کن ُ فصل فصل قصه هاست . . .
مرد كوچك من
6 مهر 92 11:55
سلام عزيزم
هرچقدر ما از اين خرابكاريا حرص ميخوريم اونا لذت ميبرن و كيف ميكنن
اگه توضيح نميدادي فكر ميكردم آبله مرغون گرفته

درسته اونها فقط لذت می برند کاش تحمل ما آدم بزرگها بیشتر بووود تا اونها بهتر می تونستند دنیای اطرافشونو کشف کنند
مامان طاها
6 مهر 92 13:37
ای جان قربون این شیطونیهاشون.
شیطونیهاشونم قشنگه مامانی.
عیبی نداره خودتو اذیت نکن و قشنگیهای این دوران ها رو به یاد بسپار.


همه این لحظات در ذهنم ثبت و ضبط میشه
فرناز مامان ایلیا
8 مهر 92 21:35
وای نیگا وروجکمون چیکار کرده...خاله

ماشاالله حسابی شیطون شدی ها
ادم قیافه اشو میبینه دلش نمیاد چیزی بگهههه...بووووس


متین
9 مهر 92 15:00
من همش نگران اون جوهرام رفتن یا نه چیکارشون کردی؟

بالاخره اون لکه ها توسط پدر مهربونم با آب و وایتکس و شامپو مبل و کمی الکل ناپدید شدند

رنگ روی دیوارها هم با تینر پاک شد
M
11 مهر 92 21:18
15 روز بدون آپ گذشت...
آپ فرمایین لدفن دلمان تنگ است

به زودی ....

مریم
12 مهر 92 14:07
عزیزم شرمندم من دیر سر میزنم نمیدوونم چرا وبهای نی نی بلاگ واسه من باز نمیشه

خواهش خانمی
maman rania
24 مهر 92 6:29
chi kardee ali