علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

روزهای کودکی پسر کوچولوم 1

1392/6/13 17:53
نویسنده : مامان علی
1,242 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقت بود از کارها و شیرین زبونیهات چیزی ننوشته بودم اما تو این پست تا جایی که یادمه  همه چیزو برایت به یادگار می نویسم ... از شیرین زیونیهات میگم که با بعضی حرفات دل آدم غنج میره و کلی ذوق می کنم و از داشتنت و بودنت روزی هزار بار خدای مهربون رو شکر می کنم .... 

شیرین زبونیهای مرد کوچک خانه:

این روزها پسرکم مشغول خرابکاریه... هر چی میدم که باهاش بازی کنه بعد دو دقیقه بهم تحویل میده و میگه مامان خبارش کردم.... آخه من چیکار کنم از دست تو وروجک شیطونکلافه

این روزها پسرک خیلی مهربون شده و هر از گاهی میاد لپ های مامانش رو میکشه و میگه توپولو یا میگه توپولو خوشگله.... اون وقته که می خوام درسته قورتش بدمقلب... من نمی دونم وروجکم این کارها رو از کجا یاد گرفته...

این روزهاا پسرک اگه خواسته ای از من داشته باشه و من رو با واژه مامان خطاب کنه اگه جوابش رو ندهم اسم و فامیلم رو کامل صدا می کنه و میگه سیپیده عابیدی چون میدونه نمی تونم خودمو کنترل کنم و حتما با شنیدن اسمم از دهن کوچولوش خودم فداش میشمبغل

بعد از غذا خوردن و سیر شدن ازت میپرسم.. مامانی سیر شدی شما میگی آره میگم حالا چی باید بگی دستهای کوچولوتو بالا میبری و میگی الهی شکر و همچنین بعد از نوشیدن آب میگی یا حسین قبلا میگفتی آخیشششششششلبخند

این روزهاا یهویی دلت برای مامانت تنگ میشه و میای پیشم و میگی مامان بغلم کن وقتی هم که بغلت می کنم میگی مامان دوست دارم.. با وجود این کاراته که از مادر بودن لذت میبرم و انرژی دوباره میگیرم..بغلقلبماچ

از بچگی وقتی صدات می کردیم به جای گفتن بله جوابمون رو با هان یا ها میدادی .. مدتی میشه که بابا مهدی داره باهات کار می کنه و میگه پسرم هان زشته بگو بله... حالا هر وقت میگیم علی باز میگی هان میگیم ها نه شما هم با صدای بلند و کشیده میگی بله...نیشخند

عمه ات واسه تولدت چند تا ماکت گوشی خریده حالا شما اونها رو برمیداری و میای میگی مامان چرا بابایلم (موبایلم) اینتنتن (اینترنت) نداره....متفکر

این روزها از علی می پرسیم اسم نینی رو چی بزاریم میگه ام قزی ( برگرفته از شعر گاو حسن چجوره)خنده

علاقه خیلی زیادی به دیدن شبکه پویا داری و مرتب میگی مامان پوآ بزار.. ما عملا هیچ برنامه تلویزیونی نمی بینیم.... از صبح تا شب باید مرتب شبکه پوآ روشن باشه چه ببینی و چه نبینی.. حالا اگه پوآ برنامه ای بزاره که دوست نداشته باشی مثل برنامه نقاشی نقاشی.. اون موقع هست که ما دیوونه میشیمکلافه ... با بهانه گیری و غر هی پشت هم میگی مامان پوآ بزار و باور نمی کنی که شبکه پوآ این برنامه رو گذاشته

این روزهاا علاقه زیادی به تفنگ بازی پیدا کردی و سه تا تفنگ در مدلهای مختلف داری که میاری و میگی مامان تفنگ بازی بلدی بیا بکشیمممممممم.. بعد خودتو میندازی زمین و ...متفکر البته بیشتر با بابا تفنگ بازی می کنی.... وقتی شبها از سر کار میاد دنبال هم تو خونه میکنید و تفنگ بازی و کیو کیو می کنید

این روزها علاقه زیادی به کافی میکس پیدا کردی و تا از خواب بیدار میشی میگی مامان میسک میخوام اگه بهت ندم میگی آبمیوه میخوام... خلاصه حاضری همه چیز امتحان کنی اما هنوز حاضر نیستی شیر بخوری و من از این بابت خیلی نگرانم با اینکه سعی میکنم به نحو دیگه بهت شیر بدمناراحت

کلا همیشه بد غذا بودی اما از وقتی از شیر گرفتمت یکم غذا خوردنت بهتر شده بود اما تازگیها با رشوه بهت غذا میدم ... میگم اگه غذاتو بخوری یک چیز خوب بهت میدم... و تو هم به خاطر یک چیز خوب چند لقمه ای غذا می خوری عشق کوچولوی مامان... حالا وقتی میخوری بهم گیر میدی چیز خوب بدم .. من میبرمت سر ویترینت و تو هم هر چی دوست داری برمیداری..خخخخخخخخ{#emotions_dlg.e28}

این روزهاا تا میریم دستشویی میگی مامان مسکاس (مسواک) بده دندون بوشورم....{#emotions_dlg.e28}

....................................................

مکالمه مامانی و علی:

علی: مامان چکار می کنی؟

مامان: شام درست می کنم

علی: چرا؟ من که گشنه نیستم

مامان: متفکر ما که خودمو آدم نیستیممم

.................................................................

در آشپزخانه مشغول کار هستم

علی: مامان چیزی بهت بگم

مامان: بگو عزیز دلم

علی: بابا به من گفت ماشینو میبرم دور میزنم میامممممم

من:لبخندمتفکر اخه وروجک این حرفها رو از کجا یاد گرفتی

...................................................................

علی: مامان من نینی رو دوست دارم

مامان: نینی هم شما رو دوست داره

علی: خب من بیشتر دوسش دارم

مامان:قلب من فدای شما فرشته هام بشم

خلاصه همه رقمه حرف میزنی اما هنوز حاضر نیستی جیش و پی پی ات رو اعلام کنیناراحت

.............................................................

علی آماده شده تا بره پارک و گردشقلب

علی 121

قربون ژست هات بشمقلب

122

علی در حال مذاکرهههههلبخند

123

عاشق این فرفره هست که جدوش واسش خریدهلبخند

علی 125

بای بایقلبقلببای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

فاطمه
12 شهریور 92 12:14
قربون زبون شیرینت عزیزم.
عکس یکی به آخری خیلی جیگره.
امام حسین نگه دارت باشه علی جون.
ام قزی خیلی با حال بود.بجا بود که بکار برد.
دوستون دارمممممممممممم.

ممنون دوست مهربونم
ملیحه مامان پریا
12 شهریور 92 19:28
عزیزم چه اقایی شده
یا حسینتو عشق است عزیز دلم
سپیده جان خوب میتونی کافی میکس رو توی شیر ولرم رقیق درست کنی کم کم شیر رو غلیظ کن و کافی رو کمتر
امیدوارم موفق باشی دوستم
وای که وقتی این فرشته ها ادم رو بغل میکنن ادم فکر میکنه بهشت زیر پاشه
عاشقانه هاتون مستدام

ممنون ملیحه جون از راهنماییت .. حتما امتحان میکنم امیدوارم که جواب بده

مرجان
13 شهریور 92 8:11
چه زبونی داره این پسر خوشگل ما... سپیده جون وقتی اسم و فامیلت رو کامل میگه جداً باید درسته قورتش بدی.
برای علی جوونی اسپند دود کن با اون عینک و ساعتش که ژست گرفته ، قربونش برم.

وای مرجان جون خیلی لذت بخشه...
ببوس رادین جیگرو
محمد
13 شهریور 92 12:49
ماشاءالله به علی خان
متین
13 شهریور 92 14:35
سلام سپیده جون
این علی خان شیرین زبون خیلی ماشالاا بلا شده
حس خیلی خوبیه شنیدن چنین حرفهایی رو از زبون پسر طلات
عزیزم ببخشید همونجور که گفتی دارم کارای تولد رو میکنم کمتر میام نت
ببوس این پسر خوش تیپ و جنتل من و ..


متین
13 شهریور 92 14:40
برای د س ت ش و ی ی رفتنش هم زیاد نگرانش نباش
کم کم یاد میگیره
براش هدیه های کو چو لو بگیر تا هر وقت گفت ج ی ش دارم بهش بدی
تشویق خیلی ماثره
موفق باشی

ممنون از راهنماییت گلم
صوفی مامان رادمهر
13 شهریور 92 17:49
عزیز دلم چقدر موقع مذاکره خوردنی شدی... خوشتیپ کوچولو...دوستت دارمممم


خاطره مامان بردیا
13 شهریور 92 19:21
ای جان.... قربون این پسمل خوشتیپ یا اون شیرین زبونیاش


ممنون عزیزم
هیراد و عمه لیلاش
13 شهریور 92 20:44
فدای همه شیرین زبونیهات عزیز دل خاله
قربون پسر مهربونم بشم که محبت کردن در کنار شیطنتهاش چیزی کم نمیذاره
همیشه پاینده باشی عزیزدل خاله

میسی خانمی
ببوس هیراد جونی رو
مامان حمید کوچولو
13 شهریور 92 22:50
ای جانم چقدرکارات بامزست چقدر حرفات نمکیه...
قربونت بشم که اینقده شبکه ی پویا رو دوست داری...
ماشالا به پسر بامزه خودمون

ممنون گلم
مامان ساجده
14 شهریور 92 15:25
اي جانم ببين چقدر بامزه حرف ميزنه الان اوج شيرين زبونياشونه
آفرين به گل پسرمون كه ني ني رو دوست داره
چه جالب متينم به من ميگه توپولو اما دريغ از يك مثقال گوشت اضافه كه من داشته باشم ولي از نظر بچم توپولوام

نمیدونم متین چرا میگه توپولو...
اما علی واقعا یک مامان توپولو به تمام معنا داره
هدی مامان مبین
14 شهریور 92 18:09
وای که چقدر خوردنی شدی..
یعنی وقتی اینجوری حرف میزنی مامانت خیلی مردهکه نمیخورتت...
یعنی مذاکره ات تو حلقم خوشتیپ
خدا حفظت کنه عزیزک

میسی هدی جون
مبین هم که کم از علی نداره تو شیرین زیونی.. ببوسش
مامان آنیل
16 شهریور 92 10:39
عزیز دلم علی جون این روزا دیگه کم مامانی رو اذیت کنا...
چکار میکنی مامانی؟ خوب پیش میره؟ چه شیرین زبون شده علی جون

ممنون گلم
خوبم.. این دوران هم شیرینی خودش رو داره


M
16 شهریور 92 12:41
علی: مامان چکار می کنی؟
مامان: شام درست می کنم
علی: چرا؟ من که گشنه نیستم

خب راس میگه بچه گشنه ش نیس چرا غذا درست می کنی؟

عاشق این ژست گرفتن هاتم پسر!


می می جون ما که خودمون آدم نیستیم.. گرسنه نمیشیم..
مامی یلدا و سروش
16 شهریور 92 22:44
الهی قربون حرف زدن گل پسری بشم من.
چه تیب نازی هم زده .
روز به روز داری شیرین تر و آقا تر میشی عزیزم
سپیده جون خصوصی رو ریاب

ممنون بهناز جونی
M
17 شهریور 92 1:45
حال میکنم با جواب دادناش هی مکالمه ها رو میخونم و با اولین مکالمه میزنم زیر خنده

من کلی می خندم
M
17 شهریور 92 1:47
راستی اسم کنجد چی شد؟
آدرسمو تو لینکات عوض کن لدفن


هنوز نی نی اسم نداره...
چشم تهتغاری
مامان طاها
17 شهریور 92 17:12
قربون اون ژست قشنگت برم من. سپید جون اسفند یادت نره.
دخترک
1 مهر 92 0:14
وووووووووی
اسم و فامیلتو میگه واقعا باید بخوریش
بچلونشششششش