روزهای کودکی پسر کوچولوم 1
خیلی وقت بود از کارها و شیرین زبونیهات چیزی ننوشته بودم اما تو این پست تا جایی که یادمه همه چیزو برایت به یادگار می نویسم ... از شیرین زیونیهات میگم که با بعضی حرفات دل آدم غنج میره و کلی ذوق می کنم و از داشتنت و بودنت روزی هزار بار خدای مهربون رو شکر می کنم ....
شیرین زبونیهای مرد کوچک خانه:
این روزها پسرکم مشغول خرابکاریه... هر چی میدم که باهاش بازی کنه بعد دو دقیقه بهم تحویل میده و میگه مامان خبارش کردم.... آخه من چیکار کنم از دست تو وروجک شیطون
این روزها پسرک خیلی مهربون شده و هر از گاهی میاد لپ های مامانش رو میکشه و میگه توپولو یا میگه توپولو خوشگله.... اون وقته که می خوام درسته قورتش بدم... من نمی دونم وروجکم این کارها رو از کجا یاد گرفته...
این روزهاا پسرک اگه خواسته ای از من داشته باشه و من رو با واژه مامان خطاب کنه اگه جوابش رو ندهم اسم و فامیلم رو کامل صدا می کنه و میگه سیپیده عابیدی چون میدونه نمی تونم خودمو کنترل کنم و حتما با شنیدن اسمم از دهن کوچولوش خودم فداش میشم
بعد از غذا خوردن و سیر شدن ازت میپرسم.. مامانی سیر شدی شما میگی آره میگم حالا چی باید بگی دستهای کوچولوتو بالا میبری و میگی الهی شکر و همچنین بعد از نوشیدن آب میگی یا حسین قبلا میگفتی آخیششششششش
این روزهاا یهویی دلت برای مامانت تنگ میشه و میای پیشم و میگی مامان بغلم کن وقتی هم که بغلت می کنم میگی مامان دوست دارم.. با وجود این کاراته که از مادر بودن لذت میبرم و انرژی دوباره میگیرم..
از بچگی وقتی صدات می کردیم به جای گفتن بله جوابمون رو با هان یا ها میدادی .. مدتی میشه که بابا مهدی داره باهات کار می کنه و میگه پسرم هان زشته بگو بله... حالا هر وقت میگیم علی باز میگی هان میگیم ها نه شما هم با صدای بلند و کشیده میگی بله...
عمه ات واسه تولدت چند تا ماکت گوشی خریده حالا شما اونها رو برمیداری و میای میگی مامان چرا بابایلم (موبایلم) اینتنتن (اینترنت) نداره....
این روزها از علی می پرسیم اسم نینی رو چی بزاریم میگه ام قزی ( برگرفته از شعر گاو حسن چجوره)
علاقه خیلی زیادی به دیدن شبکه پویا داری و مرتب میگی مامان پوآ بزار.. ما عملا هیچ برنامه تلویزیونی نمی بینیم.... از صبح تا شب باید مرتب شبکه پوآ روشن باشه چه ببینی و چه نبینی.. حالا اگه پوآ برنامه ای بزاره که دوست نداشته باشی مثل برنامه نقاشی نقاشی.. اون موقع هست که ما دیوونه میشیم ... با بهانه گیری و غر هی پشت هم میگی مامان پوآ بزار و باور نمی کنی که شبکه پوآ این برنامه رو گذاشته
این روزهاا علاقه زیادی به تفنگ بازی پیدا کردی و سه تا تفنگ در مدلهای مختلف داری که میاری و میگی مامان تفنگ بازی بلدی بیا بکشیمممممممم.. بعد خودتو میندازی زمین و ... البته بیشتر با بابا تفنگ بازی می کنی.... وقتی شبها از سر کار میاد دنبال هم تو خونه میکنید و تفنگ بازی و کیو کیو می کنید
این روزها علاقه زیادی به کافی میکس پیدا کردی و تا از خواب بیدار میشی میگی مامان میسک میخوام اگه بهت ندم میگی آبمیوه میخوام... خلاصه حاضری همه چیز امتحان کنی اما هنوز حاضر نیستی شیر بخوری و من از این بابت خیلی نگرانم با اینکه سعی میکنم به نحو دیگه بهت شیر بدم
کلا همیشه بد غذا بودی اما از وقتی از شیر گرفتمت یکم غذا خوردنت بهتر شده بود اما تازگیها با رشوه بهت غذا میدم ... میگم اگه غذاتو بخوری یک چیز خوب بهت میدم... و تو هم به خاطر یک چیز خوب چند لقمه ای غذا می خوری عشق کوچولوی مامان... حالا وقتی میخوری بهم گیر میدی چیز خوب بدم .. من میبرمت سر ویترینت و تو هم هر چی دوست داری برمیداری..خخخخخخخخ
این روزهاا تا میریم دستشویی میگی مامان مسکاس (مسواک) بده دندون بوشورم....
....................................................
مکالمه مامانی و علی:
علی: مامان چکار می کنی؟
مامان: شام درست می کنم
علی: چرا؟ من که گشنه نیستم
مامان: ما که خودمو آدم نیستیممم
.................................................................
در آشپزخانه مشغول کار هستم
علی: مامان چیزی بهت بگم
مامان: بگو عزیز دلم
علی: بابا به من گفت ماشینو میبرم دور میزنم میامممممم
من: اخه وروجک این حرفها رو از کجا یاد گرفتی
...................................................................
علی: مامان من نینی رو دوست دارم
مامان: نینی هم شما رو دوست داره
علی: خب من بیشتر دوسش دارم
مامان: من فدای شما فرشته هام بشم
خلاصه همه رقمه حرف میزنی اما هنوز حاضر نیستی جیش و پی پی ات رو اعلام کنی
.............................................................
علی آماده شده تا بره پارک و گردش
قربون ژست هات بشم
علی در حال مذاکرههههه
عاشق این فرفره هست که جدوش واسش خریده