شعر خوندن فسقلی
هر چه منتظر شدم که این پست رو بابا جون برات بنویسه اما به علت مشغله کاری که داشت نتونست
فروردین ماه که به سفر رفته بودیم... دیدم علی و باباش با همراهی هم شعر می خوندند... من با دیدن این صحته کلی لذت بردم و غرق در شادی شدم... نمی دونستم که فسقلی خونه کلی شعر بلده... شبها بابا مهدی واسه علی کلی قصه و شعر می خوند و با همراهی هم کلی شعر بلد بودند و می خوندندو من فقط لذت می بردم...
بعضی از شعر هایی که فسقلی خونه با باباش می خونند:
ببعی:
ببعی میگه: بع بع
دنبه داری: نه نه
پس چرا میگی: بع بع
تاب تاب عباسی:
تاب تاب عباسی... خدا منو ننداسی
اگه منو بنداسی... تو بلل مامان بنداسی
آقا خرگوشه:
یک روز آقا ارگوشه... رسید به بچه موشی
موشی پرید تو سواا ()سوراخ)... خرگوشه گفت: آخ
وایسا وایسا کارت دارم... من خرگوشی بیزارم (بی آزارم)
مادر موش عاقل بود... زنی خوب و کامل بود
اتل متل کلاغه
اتل متل کلاله (کلاغه)... کلاغه توی بابه (باغه)
کلاغه قار قار میکنه... مورچه رو بیدار میکنه
موچه میره کار میکنه... دونه رو انبار میکنه
قار قار قار
توپ قلقلی:
یه توپ دارم گلگلی... سرخ و سفید و آبی
میزنم زمین هوااا میره... نمی دونی تا اجااا میره (کجا)
من این توپ رو نناشتم (نداشتم)... مشقامو خوب ننشتم (نوشتم)
بابام بهم عیدی داد... یه توپ گلگلی داد
جوجه طلایی
جوجه جوجه طلایی... نوکت زرد و حنایی
بعضی از شیرین زبونیهای گل پسر:
- در حال اتو کردن لباسهای مرد خانه بودم... پسرک آمد و گفت... باباسام کجاست اتو بکنم (لباسام کجاست)
- در حال پوشیدن جوراب پسرک بودم گفت اندشت گیر کرده (انگشت گیر کرده)
- موقع خوابوندن پسرک خودم رو به خواب میزنم که فکر کند خوابم چندین بار صدایم می کند می گوید مامان.. مامانی ... مامان دون...جوابش رو نمی دهم صدایم می کند مامان سیبیده... اون لحظه فقط می خوام فداش بشم
فسقل 2 ساله خونمون
فسقل یک ساله با همون لباس...
دقیقا یک سال پیش