علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 21 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

شعر خوندن فسقلی

1392/2/24 18:13
نویسنده : مامان علی
990 بازدید
اشتراک گذاری

هر چه منتظر شدم که این پست رو بابا جون برات بنویسه اما به علت مشغله کاری که داشت نتونستافسوس

فروردین ماه که به سفر رفته بودیم... دیدم علی و باباش با همراهی هم شعر می خوندند... من با دیدن این صحته کلی لذت بردم و غرق در شادی شدم... نمی دونستم که فسقلی خونه کلی شعر بلده... شبها بابا مهدی واسه علی کلی قصه و شعر می خوند و با همراهی هم کلی شعر بلد بودند و می خوندندو من فقط لذت می بردم...لبخند

بعضی از شعر هایی که فسقلی خونه با باباش می خونند:

ببعی:

ببعی میگه: بع بع 

دنبه داری: نه نه 

پس چرا میگی: بع بع 

تاب تاب عباسی:

تاب تاب عباسی... خدا منو ننداسی

اگه منو بنداسی... تو بلل مامان بنداسی

آقا خرگوشه:

یک روز آقا ارگوشه... رسید به بچه موشی

موشی پرید تو سواا ()سوراخ)... خرگوشه گفت: آخ

وایسا وایسا کارت دارم... من خرگوشی بیزارم (بی آزارم)

مادر موش عاقل بود... زنی خوب و کامل بود

اتل متل کلاغه

اتل متل کلاله (کلاغه)... کلاغه توی بابه (باغه)

کلاغه قار قار میکنه... مورچه رو بیدار میکنه

موچه میره کار میکنه... دونه رو انبار میکنه

قار قار قار

توپ قلقلی:

یه توپ دارم گلگلی... سرخ و سفید و آبی

میزنم زمین هوااا میره... نمی دونی تا اجااا میره (کجا)

من این توپ رو نناشتم (نداشتم)... مشقامو خوب ننشتم (نوشتم)

بابام بهم عیدی داد... یه توپ گلگلی داد

جوجه طلایی

جوجه جوجه طلایی... نوکت زرد و حنایی

 


بعضی از شیرین زبونیهای گل پسر:

  • در حال اتو کردن لباسهای مرد خانه بودم... پسرک آمد و گفت... باباسام کجاست اتو بکنم (لباسام کجاست)
  • در حال پوشیدن جوراب پسرک بودم گفت اندشت گیر کرده (انگشت گیر کرده)
  • موقع خوابوندن پسرک خودم رو به خواب میزنم که فکر کند خوابم چندین بار صدایم می کند می گوید مامان.. مامانی ... مامان دون...جوابش رو نمی دهم صدایم می کند مامان سیبیده... اون لحظه فقط می خوام فداش بشمبغلبغل

پی نوشت 1: روز شنبه مورخ 21 اردیبهشت علی نوبت چشم پزشکی داشت... خدا رو شکر که مشکلش حل شده بود و نیازی به عینک نداشت... خدایاااااااا شکرگزارت هستم... خدایاااااا سپاس
پی نوشت 2: اون مطالبی که به رنگ قرمز نوشته شده رو علی میخونه و میگهچشمک

 

فسقل 2 ساله خونمون

فسقل یک ساله با همون لباس...

دقیقا یک سال پیش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (26)

هیراد و عمه لیلاش
24 اردیبهشت 92 19:29

آفرین به علی کوچولو با شعرهای قشنگی که میخونه
عزیز دلم با کمال افتخار لینک شدید

ممنون
داريوش
25 اردیبهشت 92 6:59
افرين به اين مرد بزرگ كه داره يواش يواش ميخونه وزندگي مامان باباش رو شيرين تر ميكنه بايد گفت حضرت علي (ع) نگهدارش باشه


ممنون از لطفتون
مامان طاها
25 اردیبهشت 92 11:45
ای جونم چقدر شیرین زبون شدی تو. کاش اینجا بودی تا محکم بغلت میکردم و میبوسیدمت. سپید جون اسفند یادت نره.
M
25 اردیبهشت 92 13:47
فدای پسرک با جذبه و سیرین زبون 2 ساله و پسرک گِـلگِـلی 1ساله!!! آپم مامان سیپیده حتما بیا میخوام از یه چیزی آمار بگیرم!
مامی گل
25 اردیبهشت 92 15:52
ااااخ من قربون شعر خوندنت بشم شیرین عسل اگه الان دم دستم بودی میچلوندمت حساااااابی
سمانه مامان کيميا
25 اردیبهشت 92 21:11
فداى شىرىن زىونىات عزىزممممم
شبنم
25 اردیبهشت 92 23:01
شيرين زبوني مي كنه ادم دوست داره باهاشون كلي بازي كنه افرين به علي كه شعرهاي خوب مي خونه
مامان آبتین
28 اردیبهشت 92 13:30
آفرین به این پسملی باهوش که شعر بلده چقدر بامزه شده تو این لباسمخصوصا که هم یکسالگی و هم دوسالگیش رو گذاشتین .
مامان ساجده
29 اردیبهشت 92 0:09
آفرين به گل پسر كه انقدر قشنگ شعر ميخونه
ندا مامان ملینا
29 اردیبهشت 92 14:38
قربونت بشم با شعر خوندنت .می بوسمت نازنینم .
صدیقه
29 اردیبهشت 92 16:49
ماشالله پسر با هوش ......... چه شیرین زبون شده پسری ...............
مامان نیره
30 اردیبهشت 92 11:51
الهی فدات بشم افرین به پسر باهوشم انشاء اله همیشه موفق باشی شیرین زبون خاله
M
30 اردیبهشت 92 12:22
مررررررررر30
واقعا تا حالا به این فک نکرده بودی که آناناس درخت داره یا بوته؟؟؟
آخه همه فک میکنن درخت داره


نه والا
زیاد برام درخت بودن یا بوته بودنش مهم نبود... خودش مهم بید
saya
30 اردیبهشت 92 15:43
مرد که باشی...مجبور میشوی غیرممکن هارا تجربه کنی... مجبوری درد ها را تحمل کنی و با لبخندی بگویی تمام میشود...پدر که باشی باید بگذری از داشته هایت...باید تو بشوی سنگ صبور کسی که در تو توانایی غیرممکن ها را میبیند... دل نداری که به فرزندت بگویی ندارم...دل نداری که پاره تنت سختی بکشد... عجب موجود عجیبی هستی... هیچ وقت کسی به زیبایی تو اهمیت نخواهد داد به چروک های روی صورتت... زیرا تو مردی... روز پدر بهانه است...بی بهانه روزت مبارک پدر...
خاطره مامان برديا
31 اردیبهشت 92 8:58
قربون اين فسقل برم من با اون مدل حرف زدن و شعر خوندن شيرينش
gis ferferi
31 اردیبهشت 92 14:53
khoda in fesghelie ba mazeye shoma ro hefz kone azizam dargire emtahanaye termam hastam,tamum k besham miam miterekunam
هدی مامان مبین
31 اردیبهشت 92 18:56
فسقل جوووونم دلم خواستت برام شعر بخونی....
فاطمه
31 اردیبهشت 92 22:09
عزیزم چقدر قشنگ شعر میخونه علی جون. قلبون زبون شیلینشششششششششششش.
هیراد و عمه لیلاش
2 خرداد 92 0:57
علی کوچولو بزرگ مرد کوچک پیشاپیش روزت مبارک
محمد
2 خرداد 92 11:28
ولادت حضرت علی (ع) بر مردان خانواده تان مبارک باد
مامان یلدا و سروش
4 خرداد 92 18:54
میخواهم عاشقی را از تو یاد بگیرم که چنین بی وقفه در هر زمان و مکانی یادت نمیرود باید عاشقی کنی کاش من اینگونه عاشق بودم .....
هانی مامان سامیار
5 خرداد 92 10:27
فدای این علی جونی باهوش و خوش زبون بشم که این همه شعر بلده . ماشائ ا............
مامان حمید کوچولو
6 خرداد 92 13:08
ماشالا به مرد کوچولوی خودمون بااون شیرین زبونیاش
معصومه
11 خرداد 92 20:32
سلام داداش خشملم خيلي خشكلي وبتو تو وب گردي ني ني وبلاگ پيداكردم ميبوسمت به وب منم سر بزن داداش كوچيكه اخه من18سال اذت بزرگترم داداشي
صوفی مامان رادمهر
12 خرداد 92 8:52
اوخ اگه پیش من شعر بخوونی که یه لقمه چپت می کنم خوشگل...
مامان پارسا
18 خرداد 92 9:54
مامان من كجام فسقليه آقايي شدم واسه خودم


آخه این وروجک ها همیشه واسه مامانشون فسقلی هستند