علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 21 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

اخلاق کودک 2 ساله ام

1392/2/21 9:57
نویسنده : مامان علی
3,061 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مادر الان که حدود 15 روز هست از مرز 2 سالگی گذشتی ... خصوصیات اخلاقیت به طور چشمگیری عوض شده.... دیگه پسمل آرومی نیستی... یک جور شیطنت خاص با خنده های خاص در وجودت موج میزنه.... قبلا حرف مامان و بابایی رو گوش می کردی الان برعکس حرفهامون عمل میکنی شدی یه لجباز کوچولو که هر کاری دلش میخواد انجام میده... قبلا بهت می گفتم علی جونی  این وسیله  مناسب سنت  نیست تو منطقی قبول می کردی اما الان به زور و داد و گریه  و با حالت پرخاشگرانه  و عصبی و حتی با  کتک زدن من و بابایی خواسته ات رو میگیری... گاهی اوقات از شدت عصبانیت دندونهات رو به هم فشار میدی و میزنی تو سر خودت یا موهاتو میکشی ... نمی دونم اقتضای سنت هست یا اینکه دارم راه تربیتی اشتباهی در پیش میگیرم... اما هر چه هست من دلم پسمل حرف گوش کن و آروم خودمو میخواد... علی من امیدوارم به زودی این اخلاقیاتت درست بشه... من تمام سعی خودمو می کنم که پسر خوبی برای خودم و جامعه تربیت کنم ... که انشاءالله امیدوارم در این راه موفق باشم...لبخند

ماجراهای علی در ادامه مطلبهورا

این روزهاااا وروجک دو ساله علاقه زیادی به عکس گرفتن نشون میده.لبخند.. با موبایل و دوربین کاملا بلده کار کنه... دوست داره مرتب ژست بیگیره و ازش عکس بندازیم.چشمک.. اینم بعضی از عکسهاش که در یک زمان 60 تا عکس باید ازش بگیرینیشخند

در این عکس علامت ایست دادهنیشخند
علی و ژست 1

در این عکس بهش گفتم بخند ...اینم یک نوع خندهنیشخند

علی و خنده مصنوعی

در این عکس علی حرکات ورزشی انجام میدهمتفکر

علی و حرکات نمایشی

 

 

روز پنجشنبه 19 اردیهشت ساعت حدود 7 بعداز ظهر تصمیم گرفتیم به آبشار تهران بریم... تا حالا نرفته بودیم... حدود ساعت 8:30 بود که به آبشار رسیدیم... اولش یک زمین بازی کوچولو داشت که علی کلی توش بازی کرد... بعدش هم رفتیم سمت برکه ها... جای خیلی قشنگی بود... اما باید روز بریم که قشنگی این مکان زیبا رو درک کنیم...

علی و بازی 1

 

قلببغلقلب

علی و بازی 2

 

قربون اون چشمات برم که همش بابات رو نگاه میکردی

آخه بابایی داشت از طناب بالا میرفت...

وقتی اومد پایین گذاشتمت تو بغلش اما می ترسیدی

علی و باباش

 

اینم برکه ای زیبایی که اونجا بود البته زیاد واضح نیست

علی و باباش در آبشار

 

اینم عکس سه نفره

عکس سه نفره

 

روز جمعه 20 اردیبهشت هم به همراه خاله سیما و آریا به نمایشگاه کتاب رفتیم... ساعت 1:30 بعداز ظهر رفتیم و تا 5 عصر نمایشگاه بودیم... فقط دو غرفه کودک رو دیدیم... خیلی خسته شده بودیم... گرما و آفتاب و شلوغی حسابی کلافه مان کرده بود... کودک 2 ساله هم خسته بود... به قول علی بسینی (بستنی) خریدیم... علی که نمی خورد فقط دستش گرفته بود علی در بغل باباش بود... من بستنی رو ازش گرفتم تا خودش و باباشو لباساشون کثیف نکنه... اما وروجک 2 ساله چنان عصبانی شد که شروع کرد به داد زدن و گریه کردن و عینک باباش روپرت کردن و باباش رو چنگ انداختن... که چند تا خراش عمیق کنار چشم بابا به وجود اومد... اصلا باورم نمیشد که علی آروم ما این کارها رو کرده باشهعصبانی

خلاصه فقط برای علی چند تا کتاب و دی وی دی آموزشی گرفتیم و خسته و کوفته به منزل بازگشتیم...کلافه

بای بایبای بایبای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (24)

مرجان
21 اردیبهشت 92 10:05
سپیده جون حرف دلمو زدی، من هم همین نگرانی ها رو دارم. رادین دقیقاً همین کارها رو انجام میده. من و باباش و حتی بقیه رو هم میزنه تا به اهدافش برسه. فقط هم صورت رو نشونه میگیره. وقتی هم که دستش به کسی نمیرسه ، میزنه توی سر خودش . پشت سر هم میزنه و تهدید میکنه.


جداً؟
پس فکر کنم اقتضای سنشون هست
به خدا خیلی نگرانم
داريوش
21 اردیبهشت 92 12:23
فرزندان هر چه بزرگتر ميشوند بايد با انها نرم وبا زبان خوش برخورد كرد كوچكترين برخورد با انها با عكس العمل بدي مواجه ميشويد لذا هر چه انها ميخواهند برايشان تهيه شود مطمئن باشيد با شما دوست خواهند بود
M
21 اردیبهشت 92 14:03
وااااااااای اون عکس که علامت ایست داده عجب جذبه ای داره!!!



خوبه علی تازه شروع شده خواهرزاده ی من از 1سالگی این اخلاقاشو رو کرد! پایه ثابت کتک هاش هم منم






ای جااان

پس کتک خورت ملسه

هاني مامان ساميار
22 اردیبهشت 92 1:23
مامان سبيده عزيزم فكر كنم اقتضاي سن كودك دو سالمونه بسر منم مستثني نيست بعضي وقتها انقدر اعصابم داغون ميشه كه كريه مي كنم بيشتر وقتها هم ميزنه ولي سريعا بوس بارونت ميكنه اكثر اوقات هم در حال جيغ زدنه نكران نباش سختيش صد ساله اوله واقعا بعضي وقتها كم ميارم


پس زیاد سخت نگیرم...
انگار هممون یک جورایی با این مسئله درگیریم
سوری مامان زهره
22 اردیبهشت 92 11:00
سلام سپیده جان، ممنون که همیشه بهم سر می زنی.
من از زبان یک مشاور شنیدم که بچه ها از 15 ماهگی یا 1.5 سالگی تا 3.5 سالگی لجباز می شن و در برخورد باهاشون باید از روش معکوس استفاده کنی، مثلا اگه غذا نمی خورن غذا رو بذاری تو دیدشون و بگی دست به این غذا ها نزنی، البته فکر کنم شدید نباید اینجوری برخورد کرد،،،
از وبلاگ مامان روانشناس یا روانشناسی کودک می تونی کمک بگیری.
در ضمن علی کوچولو چقدر قشنگ می خندی خاله.


ممنون از راهنمائیت دوست خوبم
مامان طاها
22 اردیبهشت 92 11:32
ووووووواااااااااییییییییی من یکی دیگه واقعا کلافه شدم طاهای منم خیلی لج میکنه و دوست داره هر چی اون میخواد باشه.

مریم جون منم خیلی با علی درگیرم
امیدوارم زودی اخلاقشون خوب بشه
مامان طاها
22 اردیبهشت 92 11:34
بوووووس برای علی جونی.




برای طاها
سمیرا مامان آنیتا
22 اردیبهشت 92 13:01
اول اینکه از این اخلاق نگو که هر دم ازین باغ بـــــــــــری میرسد
بعدشم اینکه اگه چهارشنبه رفته بودین آبشار این آنی گولوی ما رو هم زیارت میکردین
نمایشگاه ؟ چه جراتی ؟ من حتی از فکرش هم تنم لرزید

از کم سعادتی ما بود که نتونستیم آنی جونو ببینیم
مثل ... پشیمونم که چرا تمایشگاه رفتم
مامان امیررضا
22 اردیبهشت 92 13:28
سلام مامان علی
پسر من هنوز 2 ساله نشده ولی انقدری هم که شما گفتید پسرتون قبلا اروم بوده پسر من اروم نیست ولی بچه هایی که با هوشترند معمولا ازار و اذیت بیشتری دارن با در مقابل کارهای ناشایست اونا به گونه باید رفتار بشه که متوجه مخالفت ما با کارهاشون نشن و هواسشون رو متوجه کار دیگه ای کنیم گلم


ممنون
اما این وروجک ها خیلی باهوشند حواسشون به چیز دیگه ای پرت نمیشه
مامان ساجده
22 اردیبهشت 92 17:05
سلام سپيده جون منم مثل شما همين مشكلات رو با متين دارم البته متين وقتي كوچيكتر بود دست به زن داشت الان خدا رو شكر از سرش افتاده ولي وقتي چيزي رو ميخواد با جيغ و گريه ميخواد به هدفش برسه ولي من معمولا باهاش مقابله ميكنم تا از سرش بيفته دقيقا مثل علي وقتي عصباني ميشه موهاشو ميكشه منم خيلي از اين موضوع ناراحتم ولي مامانم همش ميگن اقتضاي سنشه درست ميشه منم اميدوارم كه درست بشه

ساجده جون منم امیدوارم که اقتضای سنشون باشه و به زودی دست از این زورگویی و قلدر بازی بردارند
ندا مامان ملینا
23 اردیبهشت 92 9:22
عزیز دلم . قربون ورزش کردنت بشم . ورزشکااااااااااااااار


میسی خاله جون
خاله الهام
23 اردیبهشت 92 11:08
چه جالب كه اسم اونم آرتميس هست ؟؟من توي وبلاكها اسم آرتميس نديدم مرسييي عزيزم كه بهمون سر زديد علي جونم ببوسيد
بابت شيطنتش هم نگران نباشيد فقط بايد كنترلش كرد كه اين عادت
توي وجودش شكل نگيره

مرسی عزیزم
مرد كوچك من
23 اردیبهشت 92 14:33
سلام عزيزم

حالا هرچي بزرگتر بشه هم شيرينيش بيشتر ميشه هم خواستني‌تر ميشه

جداً؟
شیرینیش از چه لحاظ بیشتر میشه؟
مرد كوچك من
23 اردیبهشت 92 14:34
چه ادامه مطلب پرباري ماماني

راستي به نظر مياد علي شبيه خودته مثل بقيه پسرا


راست میگی؟
پس امیدوار باشم


هدی مامان مبین
23 اردیبهشت 92 16:01
سپیده جووون این اخلاق اپیدمیه....
ببوسش

اپیدمی رو خوب اومدی
مرسی
خاطره مامان بردیا
23 اردیبهشت 92 20:23
وای سپیده با خوندن اینا یه کم امیدوار شدما . فکر می کردم فقط بردیا انقدر اخلاقش عوض شده پس این بین همه وروجکای این سن و سال عادیه


منم با دیدن نظرات شما دوستان کمی امیدوار شدم که این اخلاق بین همه بچه های این سن هست فقط کم و زیاد داره
خاطره مامان بردیا
23 اردیبهشت 92 20:24
هزار ماشاء اله به علی جون که انقدر قد کشیده و ماشاء اله بزرگ شده بردیا هم عاشق عکس گرفتنه عکس سه نفره عالی بود

ممنون دوست جون
محمد
23 اردیبهشت 92 23:09
شادباشید وسلامت

تشکر
هیراد و عمه لیلاش
23 اردیبهشت 92 23:19
عزیزم سلام
قلم زیبایی داری
ویه فرشته ناز کوچولو که داره یواش یواش مرد میشه میخواد اینجوری نشون بده که بزرگ شده
بابت راهنمائیت هم ممنونم
اصلاحش کردم عزیزم
پسرک کوچولوت رو ببوس


ممنون گلم
فاطمه
24 اردیبهشت 92 14:17
خوشمممممممم میاد آره پسر باید اینطوری شیطون باشه.
ولی از اون عصبانیتش یهوووووووو ترسیدممم.
ما که نشد امسال بریم نمایشگاه.ان شاالله سال دیگه حتما میرم.چون کتابهای بیشتری برای سه سال به بالا هست.

فاطمه جون خوب کاری کردید که نرفتید وگرنه خسته و داغون میشدید
م
25 اردیبهشت 92 15:56
قربونت برم مامانی یه کم حوصله کن درست میشم به خدا از زبون علی جونم همیشه به گردش ایشا... خوش باشید
شبنم
25 اردیبهشت 92 23:07
هميشه خوش و خرم باشيد عكسها ناز بودن
مامان نیره
30 اردیبهشت 92 11:52
سپیده جان نگران نباش این دوران منو و هانی هم داشتیم منتها خیلی زود یادش میره فقط باید باهاش مراعات کنی سعی کن تو عصبانی نشی باهاش صحبت کنی مطمئن باش جواب میگیری این شخصیت هم باید درش شکل بگیره پس نگران نباش

یعنی امیدوار باشم این اخلاقش به زودی رفع میشه و علی آروم خودم میشه؟
مامان نیره
30 اردیبهشت 92 12:23
خوشحال باحالتون که تهرانید و نمایشگاه تونستید برید .
ما تا اومدیم فکر کردیم و تصمیم بگیریم مهلت تموم شد خیلی دوس داشتم بیام برای هانی خرید کنم ولی نشد .


نمایشگاه خوبه اما با بچه رفتن خیلی سخته
انشاءالله سال دیگه بتونی بیای