علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

از جمعه تا جمعه

1391/6/24 10:16
نویسنده : مامان علی
1,613 بازدید
اشتراک گذاری

تولد عمه زینب

روز 14 شهریور تولد عمه زینب بود...اما واسه اینکه مهموناش بتونند بیان تولدش رو جمعه 10 شهریور برگزار کرد...تولد خوبی بود و به من و تو کلی خوش گذشت...کلی شیطونی و بازی کردی...همش واسه خودت راه می رفتی و توجهی به من نمی کردی...(یعنی دیگه واسه خودت مستقل شدی دردونه ی من)

  میز پذیرایی

lمیز پذیرایی 

علی در حال آماده شدنقلب 

علی در حال آماده شدن 1

علی در حال آماده شدن 2

علی آماده شده

 

  یک اتفاق خوب

بعد از گذشت حدود 8 ماه بالاخره دو تا از مرواریدهای خوشگل و سفیدت (دندونهای پایینت) جوونه زدند و خودشون رو نمایان کردند و مامانی رو کلی ذوق زده کردند...گل پسرم.هفتمین و هشمین دندونهای مروارید گونه ات مبارک ...امیدوارم بعدی ها هم به همین راحتی در بیان و اذیت نشی

 

علی خوشگله مامان

 

علی جیگر مامان 

روزهای خیلی بد

علی جونم ...پسر کوچولوی مظلومم این چند روز خیلی سرمای بدی خوردی....مرتب آبریزش از بینی داری...تازگیها هم سرفه های خیلی خیلی بدی میکنی...اما خدا رو شکر که تا حالا تب نکردی....دکتر بردمت بهت آمپول و شربت و اسپری داده...امیدوارم با استفاده داروهات به زودی خوب بشی..راستی آمپولت هم جدو (بابای بابا) واست زد .اما اینو بگم با اینکه سرما خوردی و حال نداری اما خدا رو هزار مرتبه شکر از شیطنت کردن و بازی کردن و به هم ریختن خونه غافل نمیشی

دوستت دارم پسر کوچولوی دماغوووووو

گفتم دماغو واسه اینه که همش دستمال دستم هست و بینی نازت رو پاک میکنم اما بازم دماغت آویزووونههههههههههههه....ههههههههه

 

علی ناناز مامان 

 

خرید با بابا جونی  و علی جونی

شب پنجشنبه 16 شهریور ..حوصله مون از خونه موندن سر رفته بود که با همسری و علی جونی بیرون رفتیم تا یکمی اطراف منزل قدم بزنیم .....قدم زدن همانا و کلی خرید کردن برای علی همانااا..

نمی دونم این چه عشقیه...چه لذتیه...وقتی واسه میوه دلت خرید میکنی از دل و جون خرید میکنی...با هزار ذوق و شوق خرید میکنی...خیلی احساس خوبیه....خیلی وقت ها بیرون میریم که نیازهای خودمون رو خریداری کنم اما همه چیز واسه علی میخریم غیر از اون چیزی که خودمون لازم داشتیم....پسرم...گلم...دوست دارم بتونم همیشه بهترینها رو برایت فراهم کنم  

اون شب هم واست لگو 50 قطعه ایی و بن بن بن مقدماتی (یادگیری کلمات اولیه با فلش کارت) و لباس خریدیمممممممم...مبارکت باشه قند عسلمممممم

 

خریدهای علی جونمقلب 

خریدهای علی 

شهربازی

جمعه 17 شهریور بابا مثل همیشه کلاس داشت و خونه نبود...منم به دعوت مادر جون (مامان بابا) به منزلشون رفتم و تا عصر اونجا بودیم و تو کلی با عمه هات بازی کردی و خوشحال بودی...کلی با میز اتو الاکلنگ بازی کردی و بالاخره میز اتوشون شکست.....کلی با تلفن و ضبطشون بازی کردی...کلی نقاشی کشیدی...تا اینکه بابایی اومد و دسته جمعی به شهربازی رفتیم...کلی وسیله بازی داشت اما نمی دونم چرا شما می ترسیدی؟؟؟  فقط از قطار خوشت اومد و دو بار توش نشستی و کلی خندیدی و دیگری از قایقی که همگی سوار شدیم.....یه بازی دیگه هم من و شما با هم رفتیم که ماشین سواری بود از نوع برقی...اما از برخورد ماشین ها بهمون ترسیدی و گریه کردی...بابا اومد شما رو از من گرفت و برد و من تنهایی ماشین سواری کردم...ههههههههههه

 علی در حال ضبط گوش دادنچشمک 

علی در حال بازی کردن با ضبط

علی در حال هندونه خوردنماچ 

علی در حال هندونه خوردن

علی سوار بر قطار...که کلی خوشش اومدبغل 

علی سوار بر قطار

علی سوار بر قایق روی آبلبخند 

علی سوار بر قایق

علی و مامان در حال ماشین سواری...نیشخند

علی و مامان در حال ماشین سواری

  علی ترسو می شود...از خیلی از وسایل بازی خوشت نیومد....ناراحت


گذشت ...هفته تمام شد....عمر در گذر است

کاش لحظه هایمان پر شود از خوبیهااااااا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

هانی مامان سامیار
24 شهریور 91 23:54
علی جونی و مامان سپیده امیدوارم زندگیتون پر از اتفاق های خوب و شاد باشه
محمد
25 شهریور 91 9:53
تولد عمه زینب مبارک 120 سالگیشون رور جشن بگیرید ای ول به ماشین سواری
مامان رانیا
25 شهریور 91 13:05
این مرد کوچک بزرگتر شده چه با مزه هندونه می خوره با اون بلوز ابی کی موهای علی رو فشن کرده
مامی گل
25 شهریور 91 17:36
ای پسرک عسل حسابی خوش گذروندیا خریدهات مبارک ایشا... همیشه خوش باشین
خاطره مامان بردیا
25 شهریور 91 18:20
1. تولد عمه جونی علی جونی مبارک باشه. 2. مرواریدای جدید گل پسر مبارک 3. موهای سشوار کشیده ات و عشقه عزیزم 4. بمیرم که تو این همه سرما می خوری جیگرم 5. هندونه ای که خوردی نوش جونت 6. علی هر روز خوشگلتر از دیروز 7. عکس علی ترسو می شود خیلی باحاله
آرسام و مامان مهرناز
26 شهریور 91 0:25
بلا به دوره ایشالا تولدعمه جون هم مبارک دندونتم مبارک عزیز خاله شهربازی خوش گذشت؟
مامان یلدا و سروش
27 شهریور 91 0:15
تولد عمه جونی مبارک خدا بد نده عزیزم. انشاالله زود زود خوب بشی. پسر جیگر و نانازی. آره سپیده جون فکر کن دیگه چی میشه صدای نازک و جیغ جیغو بچه ها. انشالله همه بچه ها سلامت باشند. تا باشه از این سرو صدا ها
سمانه مامان کیمیا
27 شهریور 91 11:32
هههه موهای فشنت منو کشته خیلی مرد شدی هاا
سرور مامان فراز
27 شهریور 91 11:49
موهاشو فشن كرده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اي جانم
هانیه صفری
28 شهریور 91 23:05
تصویر دومی که علی در حال آماده شدنه خیلی دوست داشتنیه قلبونت بلم
فاطمه مامان امیرعلی
31 شهریور 91 17:57
وااااای چقدر تو جیگری علی جونیییی...
زیارتتون قبول باشه.
راستی از بن بن بن راضی هستی؟چه جوریه؟؟؟؟

مرسی فاطمه جون
فاطمه جان علی علاقه زیادی نشون نداد...فقط کارتها رو میخواد خراب کنه....اما برای یادگیری خیلی خوبه...حتی علی گوش هم که نمیده من میگم باز تو ذهنش میمونه
صوفی مامان رادمهر
1 مهر 91 14:34
مبارکه دندونای نازت عزیزممم... چقدر عکساتون گشن شدن... بوووووووووس
هدی مامان مبین
8 مهر 91 1:00
ای جوووونم علی... تولد عمه و مهمونی و فشن شدن...عاشق عکساتممممممممممممم میبوسمت....خریدهاتم مبارک....