علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

علی در ماهی که گذشت...

1391/5/26 13:00
نویسنده : مامان علی
2,060 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز بعد از شروع ماه مبارک رمضان واسه چکاپ 15 ماهگیت به مرکز بهداشت رفتیم....قدت 83 بود و وزنت 11800 بود که اصلا رشدی نسبت به ماه قبل نداشتی و من کلی ناراحت شدمناراحتگریه

عکس قبل از رفتن به مرکز بهداشت که نمی خواستی کلاه رو سرت بمونهنیشخند

علی کلاه به سر

 

بعد از چند روز یعنی 6 مرداد یه قرار نینی سایتی با دوستانت و دوستانم داشتیم که خیلی خیلی بهمون خوش گذشت...پارکی که اسمشو نمی دونم اما سمت غرب بود....نزدیک خونه سمانه ایناااااااااانیشخند

علی در پارک

 

چند روز بعد هم من با کامپیوتر مشغول بودم و دیدم سر و صدات نمیاد...بعد دیدم رفتی صندلی میز توالت رو برگردوندی و خودتو توش یه جوری جا دادی و نشستی.....خیلی صحنه خنده داری بود... خودت هم خنده ات گرفته بود وروجک من....بغل

علی پشت میز توالت نشسته

 

روز 14 ماه مبارک رمضان به همراه خانواده خاله ساقی و خاله فروز به جشن های ماه رمضان که در 22 پارک تهران توسط شهرداری برگزار شده بود رفتیم ...ما پارک آب و آتش رفتیم....خیلی خیلی خوش گذشت....علی هم کلی شیطونی کرد...و اصلا یک جا بند نمیشد...دیگه آخرش بابا مهدی عصابی شد و گفت بریم....اما ما تا آخر مراسمش موندیمچشمکنیشخند

علی در پارک آب و آتش 1

 ماچقلبقلبماچ

علی در پارک آب و آتش 2

 

روز نیمه ماه رمضان....ولادت امام حسن مجتبی..خاله ساقی آش نذری داشت....من و علی شب قبلش رفتیم خونه خاله خوابیدیم ...همه با هم به خصوص عموحسن (شوهر خاله ساقی) کلی زحمت کشید...چه آشی شده بود...خیلی خیلی خوشمزه.....انشاءالله که قبول درگاه حق باشه...

علی و آش نذری

علی و آش نذری

قلببغلقلب

علی و آش نذری 2

چند روز بعد هم یه مهمونی با حال به میزبانی سرور جون و فراز خان دعوت شدیم.....که باز هم خیلی خیلی بهمون خوش گذشت....عکسهای  مهمونی رو در پست جدید حتما میزارم

در ضمن تو این ماه...یعنی ماه مبارک رمضان....ماه مهمانی خدا....ما بیش از 15 روز افطاری دعوت شدیم و رفتیم....انشاءالله همه مورد قبول درگاه حق باشه....ماه پر برکتی بود.... که به آخراش نزدیک میشیم....انشاءالله بتونیم بنده خوبی واسه خدا باشیم ....و امیدوارم بتونیم سال دیگه ماه رمضون رو باز هم درک کنیم....انشاءالللههههههههه

علی خوشگله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

صدیقه
26 مرداد 91 14:53
قربون شیطونیات ..........
زهرا مامان قاصدک
26 مرداد 91 18:36
سلام علی کوچولو با قاصدک تو راهی من دوست میشه ؟؟


سلام...بله که دوست میشه...چرا نشه؟
شاه نی نی
26 مرداد 91 19:09
خدا کوچولوی نازتون رو حفظ کنه . برای منم دعا کنید زودتر نی نی مو در آغوش بگیرم .
خاطره مامان بردیا
26 مرداد 91 20:26
ای جان عکسی که توی صندلی میز توالت نشسته خیلی باحاله
فهیمه مامی حدیث
27 مرداد 91 0:38
وای چقدر مهمونی دعوت بودی خاله.یک سری کپن مهمونی هات رو به ما هم بده خاله جون
سمانه مامان کیمیا
27 مرداد 91 12:09
خوشگل مظلومممم خیلی عکس تو صندلی میز توالتش باحاله
صوفی مامان رادمهر
28 مرداد 91 11:12
عاشق عکسای قشنگتم خوشمزه... دوستت دارم... کیمونوت خیلی بهت می یادا...بووووووووووس
مامان یاشار و بهار
28 مرداد 91 14:51
بازم فدای شیطونیات علی جیگری. راستی می دونستی دخملوک من 3 مرداد 90 به دنیا اومد. شما درست 3 ماه از نفس من بزرگتری. اوووووووووووووووم: بووووووووووووووووس
مامی گل
29 مرداد 91 17:23
وااای این عکسها رو نزار که دلم واسش حسابی تنگ میشه عاشق اون عکستم که به زور خودت رو تو صندلی جا دادی اونم که کلاه رو سرته دوست دارم اصلا هر عکسی تو توش باشی دوست دارم
سمیرا مامان آنیتا
31 مرداد 91 8:21
ای خدا این کلاه موشی اش رو آنیتای ما هم دشمن سرسخت هر چیزیه که رو سرش قرار بگیره
مامان رانیا
2 شهریور 91 22:42
ای جان چه خوشگل توی اون چار پایه نشسته