علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

دومین سفر به دیار کریمان

1391/5/23 14:34
نویسنده : مامان علی
1,521 بازدید
اشتراک گذاری

این مطلب رو باید حدود یک ماه پیش میذاشتم که از سفر آمده بودیم....اما به چند دلیل نزاشتم...یکی اینکه کلی از عکسات پاک شده بود..دوم اینکه سفر خوبی واسه من نبود... سوم اینکه بدون بابا سفر کردیم...اما بعد از یک ماه به این نتیجه رسیدم که اینها دلیل نمیشه که خاطرات از یاد ما بروند..بنابراین تصمیم گرفتم بنویسم تا بماند......

روز 9 تیر ماه مامان پروین و عمو رضا (شوهر خاله سیما) و آریا جونی حدود ساعت 1 بعد از ظهر امدند دنبالم و راهی سفر شدیم....با ماشین سفر کردیم...راه طولانی بود...اما علی من مثل همیشه ساکت و آروم تمام طول راه رو یا خوابید یا با خودش و یا با  آریا جونی بازی کرد و در طول مسیر فقط و فقط شیر خورد...یک دفعه بهش غذا دادم بالا آورد....و حدود ساعت 12 شب به زادگاهم به کرمان رسیدیم

 

چند روز اول خیلی خیلی خوش گذشت...اما علی من از بغل من تکون نمی خورد.دلش واسه باباش کلی تنگ شده بود....همه جا واسش غریب بود با اینکه حدودا چهار ماهه بود که به کرمان رفته بودیم اما برایش انجا و آشنایان غریبه بودند و...فقط و فقط بغل مامانم و بابام و آریا می رفت....

 

یکی از دلایلی که به این سفر رفتم مراسم عزاداری امام حسین بود که مامانم نذر داره هر ساله 10 روز در منزلمان این مراسم برگزار بشه...منم رفتم تا کمی کمک حال مامانم باشم

علی و پرچم امام حسین 1

فدای پرچم تکون دادنت بشمقلب

علی و پرچم امام حسین 2

 

و اما از شیطنت های علی بگم....خونه پدری من حیاط داره و البته یک شیر آب وسط حیاط ..کرمان هم کویری و همش آفتاب......علی هم کلا از فضاهای باز و آب خوشش میاد....مرتب صبح و ظهر و شب وسط حیاط، کنار شیر آب و شلنگ...کلی آب بازی میکرد...بچم رفت خودشو برنزه کرد


علی و حیاط 1

اینجا میخواد شلنگ رو به شیر آب وصل کنهماچ

علی و حیاط 2

 اینجا موفق شدهبغل

علی و حیاط 3

اینجا شلنگ رو ازش گرفتم و آب رو بستم..به خودش اشاره میکنه میگه من...من

علی و حیاط 4

اینجا هم به شیر آب تکیه داده تا من ازش عکس بگیرمقلبماچ

علی و اب

یک روز هم با خاله شیرین ( خاله خودم) و بچه هاش رفتیم پارک...اولش علی که خیلی حال کره بود و واسه خودش تو پارک میگشت و خوشگذرونی میکرد...اینم از عکساش

علی در پارک کرمان

علی در حال گشت زدن در پارکقلب

علی در پارک کرمان

بر لب جوی بشین و گذر عمر ببین...هههههچشمک

علی در پارک کرمان 3

بعد از کلی پیاده روی در پارک...علی رو بردم استخر توپ اما متاسفانه اصلا استقبالی ازش نکرد و کلی گریه و زاریناراحت

علی در استخر توپ

فدای گریه هات بشم کوچولوووی منبغل

علی در استخر توپ

روز 17 تیر هم تولد مامان پروین بود که واسش یک کوچولو تولد در حیاط منزل گرفتیم....البته تعجب نکنید همه تزئئین میکنند واسه تولد...اما ما به علت برگرازی مراسم عزاداری ابا عبدالله خونه رو سیاه پوش کرده بودیم...

تولد مامان پروین

مامان پروین با دو تا از نوه هاش (علی و آریا)

تولد مامن پروین2

 

مراسم روضه خوانی ساعت 6 تا 8 صبح بود....که علی در تمام روزها خواب بود....اما من یک روز به زور علی رو از خواب بیدار کردم...روزی بود که نذری حلیم داشتیم...کلی علی حلیم پخش کرد...کلی رو منبر سخنرانی کرد....کلی با بلندگو اد بده گفت.....اما متاسفانه همه عکساش پاک شد اگه روزی مموری دوربین رو ریکاور کردم و عکسها برگشت حتما میزارمممممممممممممممم

و اما در تاریخ 22 تیرماه من و علی تنهایی با قطار بعد از 14 ساعت به تهران رسیدیم.... و علی با دیدن باباش سریع بغلش رفت اما روشو از باباش برگردوند....یعنی با باباش قهر بود......بغلقلبماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

سارا
23 مرداد 91 14:58
سفر كه خوب بوده ، هميشه بري سفر ولي با خوشحالي ، علي جون هم خيلي ماهه كه هواي مامانش رو داشته .
مامان یاشار و بهار
23 مرداد 91 19:22
سلام. قبول باشه. ما رو هم دعا کنید
محمد
23 مرداد 91 23:14
عباداتتون قبول حق امیدوارم که بهتون خوش گذشته باشه
فرناز مامان ایلیا
24 مرداد 91 2:43
وای سپید یعنی عاشق عکساش شدم ...مخصوصا اونجا که موفق شده!!!!
صوفی مامان رادمهر
24 مرداد 91 9:12
آخ که چقدر تو شیرینی خوشمزه من... چقدر مامان پروین دوست داشتنی ان... خدا براتون حفظشون کنه
مامی گل
24 مرداد 91 9:31
ای من قربونت بشم همیشه به سفر خیلی عکسات باحالن مخصوصا بستن شینگ به شیر و تکیه دادنت به شیر و دیدن گذز عمر ههههههه اولین عکس پارک هم خیلی خوردنیه
سارا مامان رادین
24 مرداد 91 11:15
همیشه به گردش پهلوون خوش اخلاق از مامان سپیده هم ممنون که همه شیرین کاریهای شما رو با جزئیات ثبت میکنه در ضمن بچه ها خیلی زود دلشون میگیره هوب معلومه بعد 2 هفته دوری دلش از دوری باباییش گرفته
مرد كوچك من
24 مرداد 91 11:37
سلام عزيزم ببخشيد كوتاهي مارو سفري كه همسفري به اين خوبي داشته باشي معلومه كه حسابي خوش ميگذره نذرتون قبول عزيز دلمممم ايشالا خدا حاجت همه بنده هاشو بده! خدا مامان پروين رو براي خانواده حفظ كنه بخصوص براي نوه هاي گلش
صدیقه
24 مرداد 91 13:59
الهی فدای من من گفتنت بشم ...........
هانی مامان سامیار
24 مرداد 91 16:06
سلام مامان سپیده ان شائ ا... همیشه به سفر و خوش گذرونی باشی و تو سایت علی جونی خاطرات خوشی رو ثبت کنی الهی فدای اون علی جونی بشم که آب بازی دوست داره پهلوون خاله ............................ بوسسسسس
سمانه مامان کیمیا
24 مرداد 91 23:07
عزیزممممممم مثل همیشه عالی بود....قربون دلت....ایشالا همه عکسات هم بر میگرده

بهناز مامان یلدا و سروش
25 مرداد 91 2:03
سلام عزیزم. په نازی تو. چه مامان با حالی هم داری که خسته نمیشه از گل پسرش بنویسه. فدات عزیزم. منم 2 فرشته دارم یلدا و سروش بیا پیشمون عزیز خاله . یه عالمه بوس . مامانی اسپند یادت نره
مامان رانیا
25 مرداد 91 13:02
حسابی بهت خوش گذشته ای جان عجب عکسهای با حالی
آهو
25 مرداد 91 19:29
▒▒▒▒▒▒▒██▒▒▒▒███▒▒▒▒██ ▒▒▒▒▒▒█▓▓█▒██▓▓▓██▒█▓▓█ ▒▒▒▒▒█▓▒▒▓█▓▓▓▓▓▓▓█▓▒▒▓█ ▒▒▒▒▒█▓▒▒▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒▒▓█ ▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█ ▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█ ▒▒▒▒▒▒▒█▓▓█▓▓▓▓▓▓█▓▓▓█ ▒▒▒▒▒▒▒█▓▓██▓▓▓▓▓██▓▓█ ▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒█▓█▒▒▓▓▓▓█ ▒▒▒▒▒█▓▓▒▒▓▒▒███▒▒▓▒▒▓▓█ ▒▒▒▒▒█▓▓▒▒▓▒▒▒█▒▒▒▓▒▒▓▓█ ▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▒▒▒▒▒▓▓▓▓▓▓█ ▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓███▓▓▓▓▓▓█ ▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█ ▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█ ▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█ ▒▒▒▒█▓▓▓█▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓█▓▓▓█ ▒▒██▓▓▓█▓▒▒▒██▒██▒▒▒▓█▓▓▓██ ▒█▓▓▓▓█▓▓▒▒█▓▓█▓▓█▒▒▓▓█▓▓▓▓█ █▓██▓▓█▓▒▒▒█▓▓▓▓▓▓█▒▒▒▓█▓▓██▓█ █▓▓▓▓█▓▓▒▒▒▒█▓▓▓█▒▒▒▒▓▓█▓▓▓▓█ ▒█▓▓▓█▓▓▒▒▒▒▒█▓█▒▒▒▒▒▓▓█▓▓▓█ ▒▒████▓▓▒▒▒▒▒▒█▒▒▒▒▒▒▓▓████ ▒▒▒▒▒█▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓█ ▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓█ ▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█ ▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓█▓█▓▓▓▓▓█ ▒▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓█ ▒▒▒▒▒████▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓████ ▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
هدی مامان مبین
26 مرداد 91 12:02
ایشالا همیشه به خوشی باشی...
عکسا که خیلی خیلی قشنگ بود...
یعنی عاشق اون عکسی که میگه من من.....بخورمش....
ماشاالله علی کوچولو


ممنون هدی عزیزم....
مبین خوشگله رو ببوس
خاطره مامان بردیا
26 مرداد 91 20:25
انشاء اله همیشه به سفر و به شادی.... فدای این گل پسر بشم من با اون لباس هندونه ای می خوام درسته قورتش بدم
فهیمه مامی حدیث
27 مرداد 91 0:35
ماشاالله چه آقا شدی.همیشه به سفر و دل خوشی باشی عسیسم
مامان سبحان جون
28 مرداد 91 13:04
سلام عزیزم نی نیتون خیلی خوشمله
سمیرا مامان آنیتا
31 مرداد 91 8:20
عکسهای آب بازیش خیلی قشنگ بود جیگر این هندونه خوش آب و رنگ رو