علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 26 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

علی در موقعیتهای مختلف

1391/2/25 15:49
نویسنده : مامان علی
1,119 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم...خوشگل مامان این روزها خیلی خیلی شیطون شدی و کامل راه میری ...حتی موقعی که از خواب بیدار میشی بلند میشی می ایستی و شروع میکنی به راه رفتن و دنیال ما گشتن....یکی دیگه از کارهایی که میکنی نمیزاری من و بابات لحظه ای با کامپیوتر کار کنیم ...اگه ببینی ما پشت سیستم هستیم میای روی تخت و بعد میای روی میز کامپیوتر میشینی که ما قیافه ناز تو رو ببینیم...در ضمن مرتب با موس و کیبورد بازی می کنی (تخت به میز کامپیوتر چسبیده)...و مانیتور شده تکیه گاهی برای جنابعالییییی...البته بگم که مانیتور دیگه داغونهههه

باور نمی کنید اینم سندش:

علی روی میز کامپیوتر

قلبقلبماچماچقلبقلب

علی روی میز کامپیوتر

 

گاهی هم که بابا میخواد با خیال راحت با کامپیوتر کار کنه میره داخل اتاق و درب اتاق رو قفل میکنه که شما شروع میکنی به بهانه گرفتن و مامانی دلش نمیاد شما گریه کنی و با کمک خودم از بالای اتاق با بابا دالی میکنی ...ببینیدددد

 

علی بالای در

ماچقلبقلبماچ

علی بالای در

 

حالا علی خسته از این کارها با باباش میخواد بره حمام.....علی در حمام و شیطنت هاش در حمامتعجب

آخه بگو به سر دوش چی کار داریییییییییییییی؟؟؟؟؟متفکر

 

علی در حمام

قلبماچقلبماچ

علی در حمام

 

بعد از اینکه از حمام اومدی حالا تیپ زدی میخوای بری ددر مثلا میخوای بری پارک....لبخند

 

علی ددر میرود

قلبماچماچقلب

علی ددری

 

حالا رفته پارک...البته این عکسهای پارک مربوط به فروردین هست که هنوز هوا سرد بودههههلبخند

 

علی سرسره بازی

قلبقلبقلب

علی در پارک

ماچماچماچ

علس در پارک

 قلبقربونت برم از خوشحالی جیغ میزنی گل مامانقلب

علی در پارک

 

لحظه ای مامان از علی غافل میشود و علی دست به خراب کاری میزند و تمام دستمال کاغذی ها رو بیرون میکشدکلافهالبته از این نوع خرابکاریها زیاد انجام میده....چند روز پیش درب کابینت رو که با یک ربان بسته بودم باز کرده و ظرف ماش رو ریخته بود وسط آشپزخونه...دیگه واقعا عصبانی بودم عصبانیو دیروز هم بهش آب دادم لیوانشو از دستم گرفت پرت کرد وسط آشپزخونه که اونهم شکست گریههههههناراحت

 

علی و دستمال کاغذی

دو تا دونه از دستمال کاغذی ها روی زمین افتاده میخواد اونها رو هم بردارهمتفکر

علی و دستمال کاغذی

 

لبخندو در نهایت اینجا پسر خوبی شده و رفته کمی با ماشینش بازی کنهلبخند

علی و ماشین بازی

 

خوشگل مامان با این همه شیطنتت باز هم عاشقانه دوستت دارم و هر لحظه این کارهایت برایم خاطره میشه و این رشد و بالندگیت و شیطنتت برایم دنیایی است ......

 

خدایاااااا ممنون از اینکه لحظه لحظه رشد و بالندگی او را میبینم

 

سپاس خدایاااااااااااااا سپاس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

خاطره مامان بردیا
25 اردیبهشت 91 16:06
الهی فداش شم. خیلی باحال بود. مخصوصا عکسای دالی بازی از بالای در اتاق و عکسای پارکش که ذوق کرده قربونش برم که آخرین بازیش بازی با اسباب بازیه ( اونم احتمالا دیگه چیزی به ذهنش نرسیده مجبور شده بیاد با اسباب بازیهاش بازی کنه )
محمد
26 اردیبهشت 91 12:47
ماشاءالله به علی خان شاد باشید وسلامت لطف کنید ایمیلتون رو برام بذارید؟
هدی مامان مبین
26 اردیبهشت 91 16:59
من فدای این پسر با اینهمه شیطونیییییییییییییییی ماشاالله....ببوسش مامانی با حوصله
فرناز مامی ایلی!
26 اردیبهشت 91 17:20
وای ...ای پسمل شیطون...تو کجاها که نرفتی... قربونت برم من...قیافت رو سرسره خیلی خوردنی شده...بوووس
سمیرا مامان آنیتا
27 اردیبهشت 91 8:53
ای جونم .. اون بالا رفتن از میز کامپیوتر هم مثل اینکه خیلی لذت بخشه ها آنیتا هم یا اون بالاس یا مثلا وقتی من دارم کار میکنم یهو میره زیر میز و کلا خاموشش میکنه جیگر اون تیپش رو وقتی که داره میره درر
مامان رانيا
27 اردیبهشت 91 10:36
اي قربون اي پهلوون
شاپرک مامان مهدی
27 اردیبهشت 91 23:54
جانم شیطون من تو که دست مهدی رو از پشت بستی وای عاشق اون عکستم که از بالای در انداختی الان بابای مهدی کلی خندیدم از این شیطونیات
مامان عرشیا
29 اردیبهشت 91 8:06
علی جونم خیلی دوستت دارم. دلم میخواد بخورمت . جقدر هم کارهات مثل عرشیا طلای منه . خاله قربون بازیهاو شیطونیهات . بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس.
صوفی مامان رادمهر
30 اردیبهشت 91 12:42
علی کوچولو علی کوچولو اون بالاها چی کار می کنی آخه شیطونک... هزار بووووووووووس روی اون دست و پای خوشمزه ات عزیزم
محمد
31 اردیبهشت 91 9:32
مامان پسر خرداد
31 اردیبهشت 91 10:12
الهی منم این دردسرها دارم نمی تونم کامپیوتر روشن کنم اگه روشن کنم که در اختیار من نیست بعدش با کلی دعوا خاموش می کنم
مامان طاها
31 اردیبهشت 91 10:59
آفرین به این پسر شیطوووووون. فکر کنم مامانیتو کلافه کرده باشی. مامانش مواظب گل پسره ما باش.
دخترک
31 اردیبهشت 91 21:13
سلام ای جونم هرچی بزرگتر میشه نازتر میشه عکسای رو میز کامپیوترش خیلی باحال بود
سمانه مامان کیمیا
2 خرداد 91 21:48
شیطونننننننننننننننننننن
مامی گل
3 خرداد 91 14:37
خییییلی باحال بود کیفیدم