سفر به انزلی
جونم برات بگه که پنجم اسفند ماه که اثاث کشی کردیم همون روز خاله فهیمه من زحمت کشید و اومد کمک تا خونه رو بچینیم و از روز بعد مامان پروین اومد پیشمون که شما رو نگه داره که من به کارهام برسم اما بنده خدا با این پا دردش هم شما رو نگه داشت, هم غذا درست میکرد و هم کلی به من در چیدن خونه کمک کرد ...خدایی دست گلش درد نکنه که این همه واسه ما زحمت میکشه بعد از چهار روز خاله سیما قصد سفر به همراه مامان به انزلی رو داشت بنابراین اومد دنبال مامان جونی ....که در همین حین به من هم گفت بیا یه چند روزی بریم سفر که خستگی اثاث کشی از تنت بیرون بیاد من از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم اما با اجازه دادن بابات این خوشحالیم چند برابر شد هههههههه (تعارف اومد نیومد داره)
بنابراین در تاریخ 10 اسفند ماه 90 به سمت انزلی حرکت کردیم .....اما از دردونه کوچولو بگم که در مدت سفر چه در راه رفت و چه در راه برگشت کلی پسر خوبی بودی اصلا صدای گریه یا بهانه گیری ازت نشنیدم و ازت ممنونم که گذاشتی سفر به همه خوش بگذره
سفر خیلی خیلی خوبی بود و برای اولین بار بود که دریا رو دیدی و کلی ذوق کردی و همش می خواستی بری سمت آب اما چون هوا سرد بود نمیشد.....
پی نوشت: به علت سفر ناگهانی به انزلی متاسفانه قرار با دوستان عزیز نینی سایتیمو از دست دادم