علی و دوستاش در مهدکودک
باورم نمیشه که پسر طلای مامان زودتر از آنچه که فکر میکردم عاشق مهد و دوستاش و خاله هاش شده.. هر روز ساعت شش و نیم صبح از خواب بیدارش میکنیم و علی کوچولوی مامان با اشتیاق و با اینکه با بابا مهدی ازمنزل بیرون میره خیلی خوشحاله... هر روز از کارها و شعرهایی که تو مهد کرده و یاد گرفته تعریف میکنه و میخونه... ظهرها هم حدود ساعت یک و نیم تا دو دنبالش میرم و با همه خداحافظی میکنه و با هم به خونه میاییم... اینقدر تو مهد بازی و شیطونی میکنه که بعد از خوردن مختصر چیزی تا ساعت پنج بعد از ظهر میخوابه..
مهدکودک چهار فصل
علی دم در ورودی مهد
علی و دوستاش در مهد
علی و خاله افسانه مهربون
علی در اتاق بازی
ورودی کلاس علی
تزیینات دیوارها و سقف
کاردستی علی جونی مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی