گفتمان 2
کودک من.. علی من هر روز که میگذرد بزرگتر و فهمیده تر و شیرین زبون تر میشی... گاهی اوقات حرفهایی میزنی که نمی دونم اون لحظه چکارت کنم.. بچلونمت.. ببوسمت .. یا در آغوش بگیرمت و از این نعمتی که خدا بهم داده شکر کنم... پسرم .. شیرین زبونم مامانی خیلی دوست داره..
گوشه ای از شیرین زیونی های گل پسری..
یک روز با مامان پروین و بابا حسین داشتیم میرفتیم خونه خاله سیما.. بین راه خوابت گرفت و سرت رو روی پام گذاشتی... چون نزدیک خونه خاله بودیم نمی خواستم بخوابی که بد خواب نشی .. بعد مامان پروین واسه اینکه نخوابی بهت گفت به آقای راننده بگو خونه خاله کجاست؟ سرت رو بلند کردی و نگاهی به اطراف کردی و گفتی فت تنم همین دورو برا باشه (فکر کنم)
تازگیها هر کاری که بهت میگم انجام بده میگی مامان ی قده صب کن (yeghede) (یک دقیقه صبر کن)
هر صبح که از خواب پا میشی میگی مامان میشه پول بدی... میگم واسه چی میخوای؟ میگی میخوام صقده (saghade) بدم (صدقه)..
چند روز پیش دلت درد می کرد و همش گریه و ناله می کردی و بهانه می گرفتی... بهت گفتم مامان غذا نخوردی دلت درد میکنه... تو هر کاری بگی من برات میکنم...گفتی پاشو برام اسفند دود کن... وای مردم از خنده.. بعد برات دود کردم گفتم حالا خوب شدی گفتی اره چشمم کردند
بعد از به دنیا امدن نی نی تقریبا تا دو هفته میومدی دست میکردی به شکمم می گفتی نی نی کجاست؟ بهت می گفتم نی نی رو در اوردیم ببین خوابیده بعد می گفتی نی نی دیگه تو دلت نیست؟.. دلت خالیه خالیه؟ (با حالت تعجب)
یک بار با علی معلم بازی میکردیم و اون معلم شده بود و من شاگرد... بهم میگفت مقشاتو نوشتی؟ درسهاتو خوندی؟ منم داشتم با تبلت کار میکردم و اصلا حواسم نبود یهو سرم داد کشید و گفتیمیگم به من توجو کن
بعد از به دنیا آمدن نی نی من و بابا از هم جدا میخوابیم (بابا روی تخت و من و بچه ها توی هال).. یک شب تا صبح نی نی ناله کرد و یهو دیدم نصف شب علی نیست و رفته پیش باباش روی تخت خوابیده .. وقتی صبح از خواب بیدار شد گفتم چرا از پیش مامان رفتی.. گفتی آخه نی نی فقط غر میزنه..
گاهی اوقات نی نی رو خواب میکنم و علی و مشغول بازی میکنم تا به کاهام برسم... اما گاهی اوقات نی نی بیدار میشه و شروع به گریه کردن میکنه که علی میگه مامانش بیا نینی گیه (گریه ) میکنه
یک روز خونه مادر جونش بوده و عصر موقع خواب مادر جون رختخوابش رو میندازه کنار بخاری که علی بخوابه .. علی بلند میشه دست میگیره به کمرش و میگه مانجون من کمرم درد میکنه باید رو تخت بخوابم
تازگیها هر خرابکاری که میکنه و میخواد که دعواش نکنم یا چیزی میخواد که بهش بدم میاد میگه مامان دوست دارم بعد منم بهش میگم مامانی منم دوست دارم بعد میگه ی چیز بگم میگم بگو بعد چشماشو کوچیک میکنه و میگه فت تنم اونو (شامل اسم اسباب بازی یا خوراکی یا .. میباشد) میخوام
شیرین زبون کوچکم عاشقانه و مادرانه دوستت دارم