علی خواهر دار شد... هورااا
بعد از شب یلدا و نگرانی های من برای تکون نخوردن نینی روز یکشنبه به بیمارستان رفتم که با رضایت شخصی به خاطر تب و بیحالی علی به منزل برگشتم ... روز دوشنبه مصادف با اربعین حسینی دوباره به بیمارستان مراجعه کردم که دستور بستریم رو دادند و دخمل گلم ساعت 5 به دنیا اومد و علی خواهر دار شد..
روز بعد علی به بیمارستان اومد و برام یک شاخه گل بامبو هدیه اورد اما از من می ترسید که روی تخت بودم و گریه کرد و رفت ... بعد ها به من گفت باهات گهر (قهر) بودم .. همون شب به بابا مهدی گفته بود مامان و نی نی دستبند دارند منم میخواممم... کلی دلتنگش بودم و نگران چون بچه ام سرما خورده بود و کاملا از اشتها رفته بود...
علی نینی رو خیلی دوست داره اما گهگاه به خاطر کودکیش کمی نی نی رو اذیت میکنه.. مثلا دست تو دهن نی نی می کنه.. یا دست و پای نی نی رو میکشه یا بالای سرش جیغ میزنه... اما واقعا دوسش داره و تو نی نی داری به من کمک میکنه... موقع تعویض پوشک علی واسه نی نی نی نی پوشک و دستمال مرطوب میاره.. یا پوشک کثیف رو تو سطل زباله میندازه.. لباس های نی نی رو میاره .. فدای مهربونیت بشم پسر کوچولوی شیرینم
اما نی نی از تو دل مامانی واسه داداش علی یک میز و دو تا صندلی خوشگل و یک اسباب بازی هدیه آورده بود...
علی و تبسم
علی و هدیه تبسم جونم
وبلاگ تبسم جون هم افتتاح شد
tabasomeman.niniweblog.com