بدرود پوشک
روزها و شبها مثل برق میان و میرن و من مادر, عاشقانه بزرگ شدن میوه دلم رو به نظاره نشستم.. چقدر همه چیز سریع داره اتفاق میفته..علی من انگار همین دیروز بود که تو فرشته کوچولو رو تو بغلم گذاشتند و برای اولین بار تو بیمارستان خاله ساقی پوشکت رو باز کرد که کلی پی پی کرده بودی و چقدر خوشحال شدیم ... اما باید بگم امروز دیگه مستقل شدی و دیگه پوشک نمیشی... هر روز داری بزرگتر و مستقل تر میشی و دل من برای کوچولوییهات روز به روز تنگ تر میشه... اما بزرگ شو... مستقل شو... مرد شو پسر کوچولوی شیرینم...
بالاخره از روز 4 مهر ماه که 29 ماهه شدی تصمیم جدی گرفتم که از پوشک بگیرمت... روزها کاملا باز بودی و هر یک ساعت دستشویی می بردمت اما از دستشویی رفتن بدت می اومد و یا به عشق آب بازی دستشویی می رفتی تا اینکه برات جایزه هایی که دوست داشتی اعم از برچسب و کاکائو و بستنی در نظر گرفتم و بهت گفتم اگه زود بریم دستشویی بهت جایزه میدم و شما به عشق تشویقی هات باهام همکاری کردی ...اما گاها که یادم میرفت شما تو شلوارت نشتی میدادی... اما ده شب اول پوشکت کردم... وقتی خوابت میبرد پوشک میشدی و صبح قبل ار بیدار شدنت بازت میکردم اما پوشکت کاملا خشک بود... اما دل و جرات نداشتم که شبها بازت بزارم تا اینکه یک شب من زودتر از پسرک خوابم برد و آقای پدر پسری رو پوشک نکرد و همین شد که شبهای بعد هم باز بمونی.... و خدا رو شکر تا حالا تو این چهل روز شبها جات کاملا خشک بوده... پس یعنی کاملا کنترل ادرارت رو داری
البته ناگفته نماند که وقتی 26 ماهه بودی تلاش کردم از پوشک بگیرمت اما اصلا همکاری نکردی... حتی وقتی دستشویی می بردمت با تحریک آب گرم جیش میکردی تا اینکه با دکترت مشورت کردم گفت الان استرس بهت وارد نکنم و اموزش دستشویی رفتن رو به چند ماه بعد موکول کنم که خدا رو شکر 3 ماه بعد آموزش رو شروع کردم و خیلی بهتر باهام همکاری کردی پسر کوچولوی شیرینم
الان پسرک 30 ماهه شیرین زبونم دیگه پوشک نمیشه... هر چند که خودش اعلام نمیکنه که جیش یا پی پی داره.. اما هر 2 ساعت وقتی بهش میگم بریم دستشویی میاد و زمان زیادی می تونه خودشو کنترل کنه... اما وقتی ناراحتی و یا دردی و یا استرسی داشته باشه قدرت کنترلش رو از دست میده و گهگاه نشتی داره ... که امیدوارم به زودی این مشکل هم حل بشه
و در اخر توصیه هایی که یک مادر راحت تر بتونه کودک خردسالش رو از پوشک بگیره:
- یک مادر صبور که متاسفانه من نبودم و به خاطر شرایطم زود از کوره در می رفتم اگه تو شلوارش جیش میکرد سر پسری داد میزدم که خیلی بد بود گهگاه هم که حواسش نبود و جیش می کرد به خاطر ترس از دعوای من خودشو قایم می کرد....
- پدری مهربون و منطقی که با مادر و کودک همکاری کنه که همسری به من خیلی کمک کرد
- و از همه مهمتر خود کودک هست که معنی کنترل و جیش و پی پی رو بدونه و از پوشک شدن بدش بیاد و فراری باشه... هر چند که پسری علاقه زیادی به پوشک داشت
- جایزه ها و تشویقی های متنوع که کودک بهشون علاقه داشته باشه و براش عادی نشه
- خانه ای آرام بدون سفر, بدون بیرون رفتن های مکرر
- شورت آموزشی برای پسری کاربردی نبود.. همچنین علی علاقه ای به لگن نداشت و ازش استفاده نکرد
....همه ی اینها با کمک خدا و صبر و تحملی که به آدم میده منجر به یک مرحله دیگر از رشد کودک میشود.. مرحله ای که خیلی وقتها مثل یک آرزو از دور چشمک میزنه
پی نوشت 1: یک دفعه از دستشویی بیرون اوردمت و تا دستهامو شستم و اومدم ... دیدم روی موکت پی پی کردی...
پی نوشت 2: گاهی با شعر خوندن توجه اش رو به دستشویی جلب می کردم... براش میخوندم جای پی پی تو دستشویی... علی پی پی می کنه تو دستشویی و با کشیدن سیفون دستشویی پسرک خوشحال میشد که جیش و پی پی رفتند خونشون
مرد کوچکم استقلالی دیگر در زندگیت مبارکت باد