سی ماهگی دلبندم
از روزیکه پا به این دنیا گذاشتی و تا امروز که 30 ماهه شدی بهترین لحظات عمرم رو برایم رقم زدی
نور مردانگی در چشمانت همیشه پایدار مرد کوچک 30 ماهه من
دوستت دارم وروجک کوچولوم
روز چهارم آبان ماه 92 شما 30 ماهه شدی... و به افتخار 30 ماهه شدنت با بابا مهدی به رستوران رفتیم و چلو کباب کوبیده خوردیم... بعد هم برای شما یک کفش البته به انتخاب خودت یک بوت خوشگل خریدیم... اینقدر دوسش داشتی که حاضر نشدی حتی از پات در بیاری و همونجوری با کفشهای نو از مغازه خارج شدی... همش بهشون نگاه می کردی و ذوق می کردی.. بوووس شیرینم
و سی یکمین ماه زندگیت با سرما خوردگی خفیفی شروع شد
روز پنجم آبان ماه هم چون بهت قول کیک داده بودم رفتم برات بخرم که متاسفانه همه کیک ها بزرگ بود و حتی طرح بچگونه نداشت... مجبور شدم شیرینی تر بخرم و مثل کیک کنار هم بچینم و شمع بزارم روش تا فوت کنی... خلاصه یک جشن کوچیک دو نفره مامانی و پسملی گرفتیم.. آخه بابا ماموریت بود واسه همین نشد که جشن 3 نفره بگیریم
پسرکم در 2 سال و نیمگی:
- کامل و واضح حرف میزنه
- جوراب و شلوارشو میتونه در بیاره و بپوشه
- گاهی قهر میکنه .. داد میزنه و عصبانی میشه
- گاهی هم لوس میشه و مدام بوسم میکنه و میگه دوست دارم
- مدام به قول خودش در حال خبارکاریه (خراب کاری)
- عاشق دیدن کارتن و مخصوصا باب اسفنجی و عمو پورنگه
- تو چیدن و جمع کردن سفره خیلی کمک میکنه
- چند تا شعر بلده و میخونه
- عاشق بره تو دلی هم هست و مرتب شکم مامانی رو بوس میکنه و میگه نینی دوست دارم
- و اینکه پسرکم تازگیها به شیر علاقه پیدا کرده و دو هفته ای هست که شیر میخوره
- دست و صورتش رو خودش میشوره
- و از همه مهمتر دیگه پوشک نمیشه (در پست بعدی کامل توضیح داده می شود)
- قد 93 و وزن 12.5
- و کلی کارهای دیگه که مامانی فراموش کرده ....
عکسها در ادامه مطلب
4 آبان ماه
علی در رستوران منتظر غذاااا
علی و بابا در رستوران
بوتی که علی جونی خودش انتخاب کرد
شیرینی تر مذکورررر
نازنینم تا دنیا دنیاست عاشقانه دوستت دارمممممم