آخرین پارک تابستان 91
صبح روز جمعه 31 شهریور 91 بابا مهدی ما رو به خونه دایی حسین (دایی بابا مهدی) رسوند تا بعد از صرف صبحانه با بقیه فامیل، آخرین جمعه تابستان رو دور هم باشیم ....که حدود 11 ظهر به همراه خانواده و 4 تا از دایی های بابا مهدی به پارک جنگلی سرخه حصار رفتیم....اما طبق معمول بابا مهدی کلاس و کار داشت و پس از رسوندن ما رفت....چه هوای خوبی بود(مهدی جان جات خیلی خالی بود)...خیلی خوش گذشت....کلی والیبال بازی کردیم...
ناهار کباب داشتیم...عقیقه آقا سعید (پسر خاله بابا مهدی) بود...که خودش نیز حضور نداشت...جای همه اونهایی که نبودند واقعا خالی بود....
اما از دردونه کوچولو بگم.....کلی بازی کردی...کلی شیطنت کردی...همش دوست داشتی راه بری و یکجا بند نمیشدی...اینقدر قشنگ و با دقت به زمین و مورچه ها نگاه میکردی....کلی با راکت تنیس خاکها رو این ور و اون ور کردی....غذا هم اصلا نخوردی...اصلا دوست نداشتی..فقط بازی کردی و خندیدی و شاد بودی...من فدای شادیهات
اینم از عکسات که در ادامه مطلب آمده.....
علی در حال تماشای دقیق خاک و زدن خاکها از این ور به اون ور
علی و حرکات زور خانه ای...هههه
علی از دیدن چه چیزی متعجب شده
علی چیزی از زمین برمیدارد و....
علی بعد از کلی خاک بازی و ....خسته شده و امده نقاشی می کشه
علی دیگه خسته خسته شده امده لالا کرده