علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 14 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

دومین گردهمایی کوچولوهااااااااااا

دیروز یعنی 6 مرداد ماه 91 دومین گردهمایی کوچولوهااا در پارک نزدیک خونه سمانه ایناااااااااا برگزار شد...جای همه دوستانی که نبودند..می خواستند باشند..دوست داشتند بیان... ولی نشد بیان خیلی خیلی خالی بود.... همه نینیها کلی بازی و شیطونی کردند...... برای دیدن عکسهای این وروجک ها به ادامه مطلب تشریف فرما شویدد... طاها تپلی یک آقای خوشگل..سفید..ماه و دوست داشتنی   حدیث خانوم...ظریف..ناناز..خانم ...اما از من می ترسید و جیغ میزد..هههه بردیا خان خوش تیپ اما بیحال و سرماخورده...اما مثل همیشه آقا کیمیا خانم جیگر...مهربون..شکمو....همش چوب شور علی رو میگرفت ایلیا خان یک پسر متین و خوش اخلاق  و خوش خن...
7 مرداد 1391

15 ماهگی فندقم

تک ستاره قلبم 15 ماهگیت مبارک   عزیزم باور نمیشه چه زود گذشت 15 ماه از عمر نازنینت.. عشق من.. زندگی من.. این 15 ماه زیباترین لحظه های زندگی ما بوده تو آرامش بی نظیر لحظه های مایی.. و وجود تو زیباترین هدیه خداوندی چقدر حضورت به خانه ساکت ما هیجان و شادی بخشید 15 ماه با تمام سختیها و شیرینی هایش سپری شد... 15 ماهه که مادر شده ام ...ممنون پسرم که اومدی ....آمدنت چقدر شیرینه...تمام تنهاییام با تو پر شد..     گل پسر 15 ماهه من تند تند میره از این ور خونه به اون ور خونه، آشپزخونه، اطاق ها، حموم و ....و به همه جا سرک میکشه که ببینه چی به چیه... با صدای آهنگ نانای میکنه و با...
4 مرداد 1391

علی فشن میشود

وقتی از حمام میای میشه به موهای خیست حالت داد در غیر این صورت چون موهات یکم حالت لخت داره به این راحتی حالت نمی گیره...ما هم از فرصت استفاده کردیم و این هلوی خوشمزه تازه از حمام بیرون اومده رو فشن کردیم...قربونت برم که اینقدر خواستنی هستی کوشولوی من.... عاششششششقتمممممممم یه عالمه ...هر چی بگم بازم کمهههههههههه   قربون نیم رخ نازت بشم ...
2 مرداد 1391

کوچولوی مامان دالی میکند

کوچولوی من...تازگیها میری تو اتاقت و با اسباب بازیهات یکم سرگرم میشی ...اما علاقه عجیبی به این داری که در اتاقت رو ببندی ...گاهی هم در رو باز و بسته میکنی و دالی بازی شروع میشه...فدای شیطنت هات بشم نادونه من فدای اون نگاه گیرات بشم عزیزکممممممم ...
1 مرداد 1391

علی و سرما خوردگیش

پسر نازنینم حدود یک ماه پیش سرمای شدیدی خوردی و مرتب تب می کردی اما با اینکه تب داشتی و بیحال بودی اما وقتی آب میدیدی ذوق میکردی واسه پایین اومدن تبت ما تصمیم گرفتیم شما رو در وان حمام بزاریم که هم تبت بیاد پایین و هم یکم روحیه ات عوض بشه و شاد بشی...اینم چند تا عکس از آب تنی پسر طلای من...       ...
30 تير 1391

دستور بالا رفتن از مبل

با اینکه خیلی وقته با وسیله ای به نام مبل آشنا شدی و مرتب ازش بالا میری اما همچنان برات جذابه و در راه کشف راههای جدید برای بالا رفتن ازش هستی مواد لازم برای بالا رفتن از مبل: یک عدد پسر کوشولوی شیطون یک عدد کیف ترجیحاً برای مهمان باشد یک عدد مبل   ابتدا پای خود را روی کیف مهمان گذاشته سپس زانوی چپ را بالا گذاشته و از محکم بودن جای دست اطمینان حاصل کنید سپس خود را بالا کشیده و با زبان حفظ تعادل نمایید (هنوز جای شما محکم نیست و احتمال پرت شدن می باشد) و در انتها مثل آقاها نشسته و به مبل تکیه داده   برای اینکه از آسیب ها در امان باشید حتما طبق د...
5 تير 1391

هنر نمایی علی با توپ

تابستونه و هوا گرمه... ..همه مامانا و باباها در حال استعداد یابی نی نی ها هستند که ببیننتد به کدوم رشته ورزشی علاقه دارند که انرژی نهفته نینی ها تخلیه بشه ...علی هم همش این روزا  دست به توپ شده و تمرین رونالدو شدن (یکی از فوتبالیست های معروف) می کند .....ما هم دیدیم به پرستیژ علی فوتبالیست شدن می خورد ...تصمیم گرفتیم تابستون را در باشگاه فوتبال سپری کند   ...
3 تير 1391

علی و کاراش و عکساش

ناز پسر مامان خیلی بلا شده....تازگیها خودش از صندلی کامپیوتر بالا میره و میشینه پشت سیستم و با کیبورد بازی میکنه...بعد احساس میکنه لابد مهندسی چیزی هست    علی در حال تایپ   قربون خنده شیطنت آمیزت بشم   علی از تایپ کردن خسته شده و داره کیبورد رو به پایین میندازه   علی خودشو لوس می کنه که شیطونی و کار بد کرده   علی اینجا لوس شده و پاشو به زمین میکوبه   علی موشو میشه   چند روز پیش بابا با دریل کار داشت اما وقتی شما صداشو شنیدی چنان ذوقی میکردی که انگار تا به حال صدایی به این قشنگی نشنیده بودی...
30 خرداد 1391

قرار برقرار شد

بالاخره بعد از تقریبا 2 سال آشنایی با دوستان خوب نی نی سایتی، روز پنجشنبه مورخ 18 خرداد 91 ساعت پنج در پارک ملت تونستیم چند تا از مامانای مهربون و نینیهای نازنازی رو ببینیم... (هر چند که ما با تاخیر یک ساعته رسیدیم ) ههههههه ...وای که چه قرار خوبی بود... چقدر مامانا و نینیها مهربون و خوب بودند...به من و علی که خیلی خیلی خوش گذشت...جای مامانا و نینیهایی  که نبودند و نتونسته بودند بیان خیلی خیلی خالی بود...   به علت زیاد بودن عکسها به ادامه مطلب برید....   مامان خاطره و بردیا جونی مامان سرور و فراز خان مامان الهام و تلما بلاااا مامان شبنم و رانیا نانازه متاسفانه از مامان صوف...
21 خرداد 1391