علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 13 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

زمین خوردن

1393/5/4 12:15
نویسنده : مامان علی
802 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامانی روزسوم مردادماه مصادف با آخرین جمعه ماه رمضان دو ساعت قبل از افطار به بابا مهدی لیست خرید دادم تا انجام دهد .. اما شما هم پشت سر بابا گریه کردی که میخوام باهات بیام.. بابا مهدی هم دوچرخه ات رو برداشت و آماده ات کرد و با هم بیرون رفتید... اما هنوز دو دقیقه نگذشته بود که دیدم زنگ منزل به صدا در امد و از آیفون دیدم پسرک کوچولو با صورت خونی در آغوش پدر هست.. وقتی پله ها  رو بالا آمدند دیدم صورت علی پر از شن و خاک و خونین هست.. با گریه از بابا مهدی پرسیدم چی شده که دیدم بابا سریع بیرون رفته.. داخل حمام بردمت و لباسهای پر از خاک رو از تنت در آوردم و با آب گرم شن های فرو  رفته توی صورتت روشستم و همچنان هر دو اشک میریختیم... بعد از اینکه شستمت با بتادین هم شستشو دادم که گفتی مامان نکن میسوزه امامجبور بودم صورتت رو ضد عفونی کنم... بعد از کلی ناله خوابیدی...

وقتی بابا از بیرون امد ازش پرسیدم چی شده گفت سوار دوچرخه ات شدی و تو سرازیری نتونسته بودی ترمز رو بگیری و با صورت زمین خوردی...

خدا رو شکر با کمک ویتامین آد صورتت زود خوب شد و اثری ازش به جا نموند

 

 

بعد از کلی ناله و درد خوابیدیغمگینغمگین

 

صورتت بعد از چند روز

 

خدایاااا انشاالله همیشه تن همه بچه ها صحیح و سالم باشه مخصوصا فرشته های من....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مرجان
10 مهر 93 8:04
خیلی ناراحت شدم ، اصلا طاقت اشک بچه ها و درد کشیدنشون رو ندارم ، سپیده جون میدونم اون لحظه چی کشیدی ، ایشاله خدا تمام بچه ها رو از بلا ها دور کنه.
مامان علی
پاسخ
انشاالله