علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

مهد رفتن گل پسری

1393/3/23 12:10
نویسنده : مامان علی
563 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از ماه ها تصمیم گرفتن و این طرف و اون طرف کردن و دیدن چندین مهد بالاخره همت کردیم که علی رو مهد ثبت نام کنیم.. حدودا اوایل خرداد ماه بود که برای ثبت نام بردمش که کلی گریه کرد و اصلا داخل کلاس نموندش... دوباره بعد از پانزده روز برای ثبت نام بردمش... در طول این 15 روز از مزایای خوب بودن مهد براش گفتم.. گفتم میری با دوستات بازی میکنی.. خوراکی میخوری.. شعر میخونی.. سرسره و تاب بازی میکنی که بالاخره موافقت کردی که بری اما وقتی به مهد میرسیدی از رفتن داخل مهد خودداری میکردی که فرشته مهربون نجاتمون داد... بهت گفتیم اگه بری داخل مهد فرشته مهربون برات جایزه میاره... خلاصه روز اول که دوشنبه 19 خرداد 93 بود  فرشته مهربون (مامانزیبا) برات یک تانک کوچیک خرید و داد به مربی مهدت که بگه فرشته مهربون هدیه آورده و شما هم از اینکه هدیه گرفتی خوشحال شدیآرام

اما چند روز اول با گریه وارد مهد میشدی اما خاله مهدت میگفت فقط لحظه جدا شدن از ما گریه میکنی و بعدش سریع آروم میشی ... تصمیم بر این شده بود که صبح ها وقتی بابا میره سرکار شما رو هم مهد برسونه  و ظهرها ساعت یک و نیم تا دو مامان دنبالت بیادآرام

اما در طول هفته اول که بابا مهد میبردت شما باز هم مرتب گریه میکردی که باز فرشته مهربون با هدایای مختلف تونست مشکل رو حل کنه...خندونک

بالاخره پسر سی و هفت ماه منم مهد کودکی شد

ان شاالله مراحل رشد و ترقی و آموزشت رو به نحو احسن ببینم

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

مرجان
14 مهر 93 8:04
سپیده جون این پست بین بقیه جابجا شده بود و اصلا ندیده بودمش ، خوب شد گفتی .... من هم تا یکی دو هفته دیکه باید رادین رو ثبت نام کنم ، یه بار فقط واسه سایز گرفتنش برای روپوش رفتیم که اصلا دوست نداشت بیاد داخل مهد و همه جا رو از پشت من نگاه میکرد ( با بغض ) همش نگرانم که چه واکنشی از خودش نشون میده ، یه لیست بلند هم به ما دادن که بخریم تا الان 120 تومن خرج لوازم تحریرش شد امیدوارم که خرج بیخود نباشه و بره مهد استفاده کنه.
مامان علی
پاسخ
مرجان جون بچه ها قبل از مهد رفتن واکنش خوبی نسبت بهش ندارند... دوری از خانه و مادر.. همه واهمه های بیجا هست... ممکن چند هفته اول با گریه ازت جدا بشه اما سعی کن به احساسات خودت غلبه کنی و ناراحت نشی.. چون مهد برای این سنشون خیلی لازمه.. علی کلی شعر و انگلیسی و قرآن یاد گرفته... بعد از اینکه پیشرفت هاش رو ببینی از این که مهد گذاشتی خوشحال میشی... تا قبل از اینکه به مهد بره از خوبیهای مهد براش بگووو... بزار تو ذهنش جا بیفته.. روزهای اول اگه با گریه رفت براش هدیه بخر.. ماهم کلی لوازم تحریر واسه علی خریدیم .. همین حدود قیمت شد... امیدوارم رادین جون با کمترین اذیت به مهد بره
مهتاب مامان اشکان
11 بهمن 93 13:28
علی کوچولو ایشالا روزی برسه که مامان از دانشگاه رفتنت واسمون بگه . یه عالمه بوس واسه علی کوچولو
مامان علی
پاسخ
انشالله ممنون