بازگشت به خوشبختی
پسر عزیزتر از جونم دلبند مادر؛ دوباره بعد از گذشت هفت هشت ماه سختی به منزل جدیدمان یعنی به خوشبختی برگشتیم. این هفت هشت ماه در خانه خانواده بابا مهدی زندگی کردیم که برای هر دو خانواده خیلی سخت بود. زندگی کردن در یک خانه نود متری با کلی وسیله سخته. زندگی کردن با اخلاقیات و روحیات مختلف مشکله؛ زندگی کردن با قوانین خاص طاقت فرساست... به همین خاطر هست که می گن هیچ جا خونه خود آدم نمیشه... هرچند از خانواده بابا مهدی خیلی خیلی دلگیرم اما با این حال ازشون تشکر می کنم چون بالاخره اونها هم من و هم شرایط من رو تحمل کردند و به قول بابا مهدی من رو توی خونه شون راه دادند آخه هیچ مادر شوهری عروس خودش رو راه نمیده و ...