علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

دس دسی کردن و بای بای کردن و ....

دست دسی کردن: نازنینم, فرشته کوچولو تقریبا میشه گفت از 8 ماهگی به بعد کلی کارهای خوشگل انجام میدی که دل مامان و بابا برات ضعف می کنند یکی از این کارها دست دسی کردن, همچین با تمام انرژی دستهایت را به هم میزنی که صدای دلنوازی ایجاد میکنی و من و بابا عاشق صدای دلنشین کوبیدن دستهای کوچولوت به هم هستیم   قربون نوای شیرین دستهای کوچولوت بشم عزیزکم   بای بای کردن: قربونت بشم که با بزرگ شدنت کارهات هم بزرگ میشه و هر روز واسه مامان و بابا کلی سوپرایز جدید داری ...تازگیها هر کسی که داره از در خونه خارج میشه و باهات خداحافظی میکنه تو با دستهای کوچولوت باهاش بای بای میکنی و من میخوام از ذوق این کارات بچلونمت  ...
21 فروردين 1391

علی در عکاسخانه

پسر قشنگم خیلی دوست داشتم نه ماهگیت ببرمت یک آتلیه خوب و عکسهای خوشگل خوشگل ازت بگیرم اما به خاطر خرید خانه یکم شرایط مالیمان دچار بحران شده بود بنابراین واسه اینکه یک عکس خوشگل از نه ماهگیت داشته باشم مجبور شدم ببرمت یک عکاسی معمولی که ازت عکس بندازم اما قول میدم بعدها ببرمت آتلیه و عکسهای ناناز ازت بگیرم...   ...
21 فروردين 1391

فتح مبل

دردونه خونه ی ما، علی جونی خیلی خیلی شیطون شدی منظورم از شیطون شدی اینه که یک لحظه نمیشه ازت غافل شد و ازت چشم برداشت همش باید یکی مراقبت باشه که خدایی نکرده آسیبی نبینی حدود 2 هفته میشه که یاد گرفتی از مبل بالا بری، فدای اون پاهای کوچولوت بشم که زانوتو خم میکنی میزاری رو مبل بعد خودتو میکشی بالا........اینقدر این کارهاتو دوست دارم شیطون من جالب توجه اینه که اینقدر اینکارو با سرعت انجام میدی که نمیشه از مراحل بالا رفتن از مبل ازت عکس بگیرم علی در حال بالا رفتن از مبل   علی پشتی مبل رو میگیره که بلند بشه اینجا میخواد از میز هم بالا بره.... اینجا فهمیده دارم ازش عکس میگیرم و مواظبشم که...
1 اسفند 1390

عکسهای 4*6 علی جون

علی در 9 ماهگی تاریخ گرفتن عکس: هشت بهمن ماه نود این عکست رو به مامان بزرگ ها و بابا بزگ ها و خاله ها و داییت و عمه هات دادم   علی در 4 ماهگی تاریخ گرفتن عکس: اول شهریور نود این عکس وقتی رفته بودیم کرمان ازت گرفتیم اینقدر من و دختر عمه هام ادا در میاوردیم تا بخندی شما تعجب کرده بودی قربون اون چشمهای گردت بشم این عکس هم توضیحاتش مثل عکس بالایی هست ...
27 بهمن 1390

اولین ولنتاین با علی

25 بهمن ماه که مصادف با (14 فوريه) است  به نام روز  Valentine نامگذاری شده است. علت این نامگذاری به شرح ذیل می باشد: "در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند.كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشي به نام والنتيوس(والنتاين)،مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور ...
26 بهمن 1390

عکسهایی که مامان فتو شاپ کرده

علی جونم پسر خوشگل مامان و بابا سه تا از عکسات رو خودم واست فتوشاپ کردم اما میدونم خوب نشده آخه بابا مهدی فتوشاپ خیلی بلده منم خیلی دوست دارم یاد بگیرم اما بابا مهدی یکسری نکات رو همینجوری سرسری به من گفت و منم شروع کردم رو عکسات کار کردن اینم نمونه هاش             راستی بگم بابا مهدی خیلی دوست داره عکسهای شما رو خوشگل درست کنه اما بنده خدا اصلا وقت نداره...........صبح زود میره سرکار و تا آخر شب نمیاد.........وقتی میاد اینقدر خسته هست اما با این حال باهات کلی بازی میکنه.........چون هم تو عاشق بابات هستی هم بابات عاشق تو و هم من عاشق جفتتون هستم..........ان شاءا...
12 بهمن 1390

چهار دندونه شدن علی

علی من, تمام امیدم, چند روز پیش خیلی بهانه گیر شده بودی فقط و فقط تو بغل آروم میشدی عزیز دلم به محض اینکه میزاشتیمت تو تخت یا زمین گریه میکردی یا وقتی صورتتو بوس میکردم  یا نازت میکردم اشکات همینجوری میومد فهمیدم که دندونات درد میکنند............دردت به جونم ........کاش میشد من این دردهارو تحمل میکردم و تو فقط برام میخندیدی   همون شب تب کردی و مدام گریه میکردی خواب بودی اما از شدت درد پا شدی نشستی  اما من میدونستم که مرواریدات دارند دونه به دونه جووونه میزنند این دفعه دندون نیش بالات خودشو نمایان کرد میدونم خیلی خیلی اذیت شدی عسلممممممممم اما  چهار دندونه شدنت رو بهت تبریک میگم گلممممممممممم...
10 بهمن 1390

قند عسلم 9 ماهگیت مبارک

علی جونم که ثمره 5 سال عشق و زندگیم هستی 9 ماهه شدی نه ماهه که با آمدنت به زندگیمان شور، شعف و شادی به ارمغان آوردی نه ماه که با خنده هایت می خندم و با گریه هات دلم میگیرد نه ماه که معنی مادر بودن و از خود گذشتن به خاطر موجودی که حتی فراتر از خودت دوستش داری یعنی چی نه ماه که شاهد رشد و بالندگیت هستم و خدا را هزاران بار شکر که می توانم این لحظات شیرین را ببینم و قدردان او هستم نه ماه توی دلم بودی و همیشه حضورت را حس میکردم و الان نه ماه که در آغوشم هستی نه ماه با همه شیرینیها و سختی هایش که باز هم شیرین بود گذشت   دوستت دارم نازنینم   ...
4 بهمن 1390

علی شیخ میشود

علی پسر کوشولوی مامانی شیخ میشود اینجا شیخ علی متعجب شده در خصوص مسئله یکی از مراجعین     اینجا شیخ علی از مسئله یکی از مراجعین خنده اش گرفته     و اینجا هم به ذکر  گفتن مشغول است ...
28 دی 1390