ادامه درمان گوش درد
در چندین پست قبل نوشتم که طبق تست شنوایی که انجام دادیم گوش پسرک هنوز کمی التهاب داشت که ما در پی جستجو دکتر بودیم و هی امروز و فردا میکردیم که دوباره پسرک در تاریخ شانزدهم دی ماه از گوش درد به خود میپیچید و ناله میکرد... در پی این اتفاق با چندین نفر از مامانهای اردیبهشت 90 مشورت کردم و اونها دکتر بهرام ملکوتی که فوق تخصص ENT اطفال رو داشت و بهم معرفی کردند .. فردا صبحش یعنی چهارشنبه مورخ 17 دی ماه علی رو مهد نبردم و با بچه ها راهی مطب دکتر شدیم و بعد از کلی انتظار و شیطنت بچه ها و بدو بدو کردن تو مطب نوبتمون شد.. دکتر بعد از معاینه گفت که لوزه سوم پسرک بزرگ و عفونی شده و این عفونت به گوشش زده و عفونت و چرک پشت پرده گوش جمع شده که اگه دیر بجنبیم و پسرک رو عمل نکنیم ممکن روی شنوایی علی کوچولو تاثیر بزاره... از علایمش هم برام گفت .. گفت زیاد زمین میخوره.. گفت بی اشتها هست.. گفت تمایل به خوردن شوری داره.. گفت تو خواب با دهن باز میخوابه یا خروپف میکنه و ... که خیلی از این علایم رو پسرک داشت دکتر برای علی تست شنوایی و آزمایش خون نوشت و گفت جوابش رو با هم بیارید تا وقت عمل بدم.. ... دلم هری پایین ریخت .. کلی نگران و دلواپس شدم.. دست تنها با دو تا بچه کوچیک چکار باید میکردم.. امدم بیرون کلی دنبال تلفن عمومی گشتم تا پیدا کردم (همراهم رو منزل جا گذاشته بودم) حالا کارت تلفنم کار نمیکرد.. تنها شانسی که آوردم یک خانمی میخواست از تلفن عمومی تماس بگیره از کارتش استفاده کردم و به بابا مهدی زنگ زدم .. جریان رو براش گفتم ... عصر وقت تست شنوایی در مطب همون دکتر گرفتم.. امدیم خونه و بچه ها از شدت خستگی خوابشون برد.. قرار شد عصر جدو برای کاری که میره سمت محل کار بابا، علی رو هم با خودش ببره و به بابا مهدی تحویلش بده و من و تبسم خونه بمونیم.. با بابا مهدی برای تست شنوایی رفتید متاسفانه جواب تست خوب نبود... فردا صبحش یعنی 18 دی ماه ناشتا به همراه بابا مهدی به آزمایشگاه رفتید و ازت آزمایش خون و ادرار گرفتند و من جوابش رو شنبه گرفتم و یکشنه بابامهدی مدارک رو پیش پزشک برد و دکتر یک نامه برای بیمارستان .. یک نامه برای بیمه و یک برگه کارهای قبل از عمل به بابا داده بود و برای سی دی ماه وقت عمل تنظیم کرده بود همه چیز به خوبی پیش میرفت و همه کارها آماده شده بود تا اینکه 24 دی ماه از مطب دکتر تماس گرفتند و گفتند دکتر دیگه عمل نمیکنه.. از منشی پرسیدم چی شده چرا دکتر عمل نمیکنه .. مگه میشه دکتر شب بخوابه صبح بیدار بشه و بگه عمل نمیکنم با پرس و جوهای بابا مهدی و پیگیری حضوری بابا مهدی در مطب متوجه شدیم به خاطر اینکه ما بیمه تکمیلی داریم دکتر علی رو عمل نمیکنه و بهمون گفت شش میلیون پول بهم بدید سریع عملش میکنم.. از عصبانیت داشتیم منفجر میشدیم... نمیدونم دکتر ها انسان دوستیشون چی شده.. قسم هایی که خوردند چی شده.. بالاخره برای اینکه ما رو از سر خودش وا کنه نامه ای برای بیمارستان امیر اعلم (تخصصی گوش حلق و بینی) داد که اونجا پیگیر درمان علی بشیم.. ناچارا همه چیز از اول آغاز شد فردا صبح مورخ 28 دی ماه ساعت هشت صبح با بچه ها راهی بیمارستان امیر اعلم شدیم... بعد از کلی پرس و جو فهمیدیم که باید اول تلفنی وقت میگرفتیم جلو رفتم و با خواهش و تمنا که ببینید با دو تا بچه کوچیک از راه دور امدم بالاخره بهم نوبت دادند و باز بعد از کلی انتظار و کلافگی بچه ها نوبتمون شد یک رزیدنت علی رو معاینه و مدارک قبلش رو دید و برای علی عکس از لوزه اش نوشت گفت برو انجام بده و عکس رو بیار تا تشخیص بدم.. راهی رادیولوژی شدیم... علی تنهایی می ترسید روی تخت بخوابه تا از گلوش عکس بگیرند.. ناچارا آبجی تبسم رو به همراه یکی از مریض ها سپردم و وارد اتاق رادیولوژی شدم همین که وارد اتاق شدم گریه تبسم به هوا رفت... اما چاره ای نداشتم باید پیش علی میموندم که پسرک کوچولوم نترسه و دکتر بتونه از گلوش عکس بگیره خلاصه عکس گرفته شده و توسط سیستم داخلی بیمارستان برای دکتر فرستاده شد.. ما راهی اتاقی شدیم که دکتر اونجا بود و بعد از مشاهده عکس لوزه گفت پسرک مشکلی نداره و فقط براش یک قطره بینی و یک شربت زادیتن نوشت... سریع با بابا مهدی تماس گرفتم و جریان رو براش تعریف کردیم.. مونده بودم فوق تخصص تشخیصش درسته یا یک رزیدنت.... به پیشنهاد بابا مهدی قرار شد همون روز پیش یک متخصص دیگه بریم ..... منم برای اینکه بچه ها خوشحال بشن رفتم خونه خاله فروز... البته از قبل بهش خبر داده بودم که میریم پیشش... حدودا ساعت دو بعد از ظهر به خونه خاله رسیدیم .. خاله جون کلی زحمت کشیده بود.. یک ناهار خوشمزه بعد از اون همه خستگی واقعا چسبید.. بعد همگی خوابیدیم و ساعت 4 با تماس بابا مهدی بیدار شدم... گفت یک متخصص گوش به نام دکتر رسول فرج الهی پیدا کردم ساعت پنج و نیم باید مطبش باشیم... بچه ها از فرط خستگی بیدار نمی شدند بالاخره به زور بیدارشون کردم و ساعت پنج و ربع راهی شدم.. دیدم دیره با آژانس نمی تونم برم تصمیم گرفتم با مترو برم که سریع تر برسم.. همین که تاکسی گرفتم و نزدیک مترو شدم یادم افتاد تمام مدارک علی رو منزل خاله فروز جا گذاشتم... سریع باهاش تماس گرفتم بنده خدا در عرض ده دقیقه خودش رو بهمون رسوند و دید که من سختمه با من راهی مطب دکتر شد.. ( خدا خیر دنیا و آخرت بهش بده.. انشاالله تن بچه هاش همیشه سالم باشه.. خدا عمر طولانی و با عزت بهش بده که مثل یک مادر همیشه برام زحمت کشیده) خدا رو شکر بابا مهدی زودتر از ما رسیده بود و وقت رو گرفته بود و ما نزدیک هفت رسیدیم.. وارد مطبش شدیم و بعد از کمی انتظار نوبتمون شد وقتی وارد اتاق دکتر شدیم یک پیرمرد مهربون با دستهای لرزان دیدیم و بعد از معاینه کلی علی گفت لوزه اش عمل میخواد اما برای گوشش دارو میدم بخوره و بعد تست شنوایی انجام بده ببینم دارو تاثیر گذاشته یا نه.. و بعد دلیل خون دماغ شدن های پسرک رو گفت رگ های داخل بینیش پرخون و نازکه با کوچکترین ضربه و برخوردی پاره میشه که باید این رگ ها سوزونده بشه... خلاصه برگشتیم و شب با خاله فروز برای اینکه کمی شاد بشیم و شامی بخوریم به رستوران رفتیم و علی داروها رو خورد و ششم بهمن ماه باز به همراه بچه ها راهی بیمارستان تخصصی کودکان شدیم تا تست شنوایی رو انجام بدیم.... شنبه یازدهم بهمن ماه تست شنوایی رو پیش دکتر فرج الهی بردیم تا ایشون نظر بدند... گفتند کمی مشکل گوشش بهبود پیدا کرده اما چون الان آبله مرغون داره نمی تونیم عمل لوزه رو انجام بدیم چون بیهوشی تو آبله مرغون باعث ورم مغز میشه .. دوباره دو تا قطره داد و گفت باید یک ماه صبر کنید تا آبله مرغونش کاملا خوب بشه و ما دوباره با کلی دلواپسی راهی منزل شدیم .... یک روز که مراسم ختم صلوات رفته بودم کلی گریه کردم صاحب مجلس گفت چی شده و جریان رو براش شرح دادم بهم گفت برو پیش دکتر علامه تشخیصش خوبه ... اما باید صبح زود بری بیمارستان تا بتونی ببینیش... بالاخره روز 29 بهمن ماه به زور بچه ها رو بیدار کردم و ساعت هفت از منزل خارج شدیم.. اما متاسفانه نوبت علی نفر 29 بود و فقط 20 نفر اول رو دکتر علامه میدید و بقیه بیمارها رو دکتر دیگه ای میدید... اینقدر پشت در اتاق التماس کردم که نفر بیستم که دو تا نوبت داشت یکی از نوبت هاش رو به من داد و من با خوشحالی وارد اتاق دکتر شدم دکتر علامه وقتی علی رو معاینه کرد و مدارک رو دید مجددا براش تست شنوایی و عکس از لوزه نوشت... همون روز هر دو تا رو با تمام سختی هاش و ترس علی از اتاق رادیولوژی انجام دادیم اما وقتی ساعت 1 بعد از ظهر به خونه رسیدیم هر سه تامون از خستگی خوابیدیم... چهارم اسفند ماه هم برای دیدن مدارک توسط دکتر فقط من و تبسم راهی بیمارستان فیروز آبادی شدیم و علی با بابا مهدی به مهد رفت... دکتر بعد از مشاهده مدارک گفت مشکل علی فعلا رفع شده و نیازی به عمل نداره اما یک قطره و یک اسپری و دو تا شربت براش تجویز کرد و گفت مجددا اردیبهشت 94 برای چکاپ پیشش بریم... امیدوارم واقعا مشکلش حل شده باشه...
اینم یکسری از مدارک ( تست های شنوایی.. عکس لوزه و آزمایش خون)
پی نوشت 1: تقریبا از اوایل آبان ماه ما درگیر مریضی و گوش درد علی جونی هستیم.. دو تا دکتر تشخیص عمل لوزه دادند و دو تا دیگه گفتند نیازی به عمل نداره و واقعا موندم که کدومشون تشخیصشون درسته
پی نوشت 2: واقعا برای وضع بی ثباتی مملکتمون ناراحتم... من چهار جا تست شنوایی برای علی انجام با تعرفه های مختلف.. یکی 1500 تومان... یکی 28000 تومان .. یکی 40000 تومان و آخری 260000 هزار تومان.... واقعا یعنی هیچ تعرفه ای وجود نداره
پی نوشت 3: حس انسان دوستی و مروت در جامعه پزشکی و بین پزشکامون معنا نداره و همه فقط پول و زیر میزی رو میشناسند
پی نوشت 4: شاید بیماری آبله مرغون این وسط حکمتی بوده تا بین درمانش وقفه بیفته و گوش علی جونی بهتر بشه و نیازی به عمل نداشته باشه
پی نوشت 5: از همه دوستان خواهش میکنم که برای سلامتی پسر کوچولوم دعا کنید...